ugly

/ˈəɡli//ˈʌɡli/

معنی: زشت، ترسناک، کریه، مهیب، بد منظر، بد گل، نا زیبا، بی قواره
معانی دیگر: گست، شبست، قناس، ورخچ، مزخج، بدریخت، بدقیافه، زننده، ناخوشایند، قبیح، رکیک، شنیع، هراس آور، وحشتناک، بسیار بد، تهدیدآمیز، بدقلق، بد خلق، زود خشم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: uglier, ugliest
مشتقات: uglily (adv.), ugliness (n.)
(1) تعریف: having an unpleasant appearance; unattractive; unsightly.
مترادف: ill-favored, unattractive, unsightly
متضاد: attractive, beautiful, fair, good-looking, handsome, lovely, picturesque, pretty, stunning
مشابه: hideous, homely, plain

- an ugly wart on the nose
[ترجمه H] یک زگیل زشت روی بینی
|
[ترجمه ابوالفضل یوسفی] یک زگیل زشت بر روی بینی
|
[ترجمه melina] یک زگیل زشت رو بینی
|
[ترجمه گوگل] زگیل زشت روی بینی
[ترجمه ترگمان] یک زگیل زشت روی بینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: objectionable or offensive in some way; repulsive; disagreeable.
مترادف: disgusting, hideous, objectionable, offensive, repulsive
متضاد: agreeable, beautiful, pleasant
مشابه: abhorrent, abominable, disagreeable, distasteful, foul, loathsome, nasty, obnoxious, odious, repellent, repugnant, revolting, rotten, sickening, unpleasant, unseemly

- ugly accusations
[ترجمه M] اتهامات زشت
|
[ترجمه گوگل] اتهامات زشت
[ترجمه ترگمان] اتهامات زشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an ugly climate
[ترجمه I'm chat noir] یک آب و هوا ی بد
|
[ترجمه گوگل] یک آب و هوای بد
[ترجمه ترگمان] آب و هوای بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: threatening or troublesome; hostile.
مترادف: forbidding, hostile, ominous, threatening, unfriendly
مشابه: currish, inauspicious, mean, menacing, nasty, offensive, portentous, quarrelsome, sinister, surly, troublesome, violent, wild

- The mob soon turned ugly.
[ترجمه گوگل] جمعیت خیلی زود زشت شد
[ترجمه ترگمان] جمعیت به زودی زشت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: morally offensive.
مترادف: foul, hideous, nasty, repugnant, sordid, vile
مشابه: contemptible, despicable, disgraceful, disgusting, dishonorable, execrable, offensive, opprobrious, repulsive, rotten, shameful

- an ugly scandal
[ترجمه گوگل] یک رسوایی زشت
[ترجمه ترگمان] یک رسوایی زشت …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ugly clouds
ابرهای هراس انگیز

2. ugly crimes
جنایت های شنیع

3. ugly sounds
صداهای ناخوشایند

4. an ugly building
یک عمارت زشت

5. an ugly habit
یک عادت زشت

6. an ugly huddle of old buildings
مجموعه ی زشتی از خانه های کهنه

7. an ugly sea
دریای توفانی

8. an ugly storm
یک توفان وحشتناک

9. his ugly face
قیافه کریه او

10. the ugly and the beautiful
زشت و زیبا

11. those ugly tall buildings do violence to the beauty of esfahan
آن ساختمان های زشت و بلند به زیبایی اصفهان لطمه می زنند.

12. as ugly as sin
بسیار زشت

13. don't utter ugly words in front of the children!
جلو بچه ها حرف های رکیک نزن !

14. what seems ugly to you is my beloved
محبوب من است آنکه به نزدیک تو زشت است

15. that drunken man's ugly behavior
رفتار قبیح آن مرد مست

16. the beautiful and the ugly
زیبا و زشت

17. how dare you impute such ugly intentions to him
چطور جرئت می کنی چنین نیت های زشتی را به او نسبت بدهی ؟

18. wipe that sneer off your ugly face!
آن پوزخند را از چهره ی زشتت بردار!

19. a mash of stale jokes and ugly dances
آش شله قلمکاری از بذله های کهنه و رقص های زشت

20. i wished i could smack his ugly face!
خیلی دلم می خواست یک چک توی آن صورت زشتش بزنم !

21. to avert one's eyes from an ugly sight
چشم خود را از منظره زشتی برتافتن

22. today our teacher was in an ugly mood
امروز معلم ما دل و دماغ خوبی نداشت.

23. if you want to marry my daughter you must get rid of this ugly mustache!
اگر می خواهی دختر مرا بگیری باید این سبیل زشت را بتراشی !

24. I find a lot of modern architecture very ugly.
[ترجمه RZ] من مقدار زیادی معماری مدرن پیدا کردم که بسیار زشت بودند.
|
[ترجمه گوگل]من بسیاری از معماری مدرن را بسیار زشت می دانم
[ترجمه ترگمان]من معماری مدرن بسیاری را خیلی زشت می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The nail perforated her coat and left an ugly rip.
[ترجمه گوگل]میخ کتش را سوراخ کرد و پارگی زشتی به جا گذاشت
[ترجمه ترگمان]میخ کتش را سوراخ کرد و پاره زشتی به جا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. You've got an ugly tie on.
[ترجمه گوگل]کراوات زشتی داری
[ترجمه ترگمان]کراوات زشتی داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Nick's dog is as ugly as sin .
[ترجمه پارسا خرمی] سگ نیک بسیار زشت است
|
[ترجمه گوگل]سگ نیک به اندازه گناه زشت است
[ترجمه ترگمان]سگ نیک به اندازه گناه زشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Your dog's an ugly brute, isn't it?
[ترجمه گوگل]سگ شما زشت و بی رحم است، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]سگ شما حیوان زشتی است، این طور نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A fungus of ugly little houses sprang up.
[ترجمه گوگل]قارچی از خانه های کوچک زشت رشد کرد
[ترجمه ترگمان]یک قارچ زشت و زشت از جا جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The river that runs through Middlesbrough became ugly on the eye and hard on the nose.
[ترجمه گوگل]رودخانه ای که از میدلزبورو می گذرد از نظر چشم زشت و برای بینی سخت شد
[ترجمه ترگمان]این رودخانه که از میدلزبورو عبور می کند با چشم و روی بینی اش زشت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

ترسناک (صفت)
hideous, ugly, scarey, scary, appalling, terrible, dreadful, ghastly, formidable, fearsome, grim, tremendous, forbidding, dire, horrid, direful, lurid, macabre, direst, terrific, hair-raising, redoubtable, nightmarish, trepid

کریه (صفت)
ugly, obscene, detestable, offensive, nasty, unsightly, noisome, haggish

مهیب (صفت)
hideous, ugly, terrible, gruesome, horrific, dreadful, formidable, fearsome, forbidding, horrible, dire, grisly, direful, terrific, horrendous

بد منظر (صفت)
ugly, gash, unsightly, unseemly

بد گل (صفت)
ugly, homely

نا زیبا (صفت)
ugly, unworthy, unbecoming, unseemly, inelegant, unbeautiful, ungraceful, unhandsome

بی قواره (صفت)
ugly

انگلیسی به انگلیسی

• not good looking, homely, unsightly; objectionable, unpleasant; morally offensive; unkind, mean, disagreeable; threatening, ominous
someone or something ugly is very unattractive in appearance.
an ugly situation is very unpleasant, and often involves violence.

پیشنهاد کاربران

زشت
مثال: The old building was in an ugly state of disrepair.
ساختمان قدیمی در وضعیتی زشت و ناگهانی بود.
بی بارت، بی ریخت، بدترکیب، زشت، کریه، کریه المنظر، بدسیما، بدجلوه
ugly: زشت
بدزیب. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدنما و نازیبا. ( آنندراج ) . نازیبا. || بی ظرافت و بی نزاکت. ( ناظم الاطباء ) .
تلخ
زشت ، بی ریخت، ترسناک
زشت و بد قیافه
یکی مث من 😞😓
گست.
زشت - اما خیلی مودبانه نیست
پلید
حال به هم زن، تهوع آور، مشمئز کننده، زشت و در یک کلام اصلاح طلب
این کلمه به معنای زشت، ترسناک، وحشناک، هست و مخالفش beautiful هست که به معنای زیبا قشنگ و. . . است
زشت و کریه
Opposite of beautiful
بی ریخت
بدظاهر
مخالف زیباPRETTY
زشـــت، بد شکل، بد ریخــت
زشت. بدریخت
زشت بد قیافه
بد ریخت ، بد قیافه، زشت پیکر
زشت و بی ریخت

زشت ، نازیبا، ترسناک
زشت. ترسناک. مهیب. یا چیزی یا کسی که خوشکل نیست
You were more ugly in your childhood
تو بچگیت هم زشت تر بودی
شما در دوران کودکی زشت تر بودید

زشت/قبیح/
زشت، کوتوله، بد قیافه، و مخالفشم میشه beutiful
زشت بی ریخت
کریه و زشت
زشت
بی ریخت
مخالف زیبا
Unattractive

وحشتناک ، ترسناک
زشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس