ubiquitous

/juːˈbɪkwətəs//juːˈbɪkwɪtəs/

معنی: حاضر، همه جا حاضر، موجود درهمه جا
معانی دیگر: همه جا موجود، هر جا هست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ubiquitously (adv.), ubiquitousness (n.)
• : تعریف: being or appearing to be in all places at the same time; omnipresent.

- The war was a time of ubiquitous fear; even those living in the countryside did not feel safe.
[ترجمه تجلی] جنگ، زمان ترس همه گیر بود. حتی آنهایی که در حومه شهر ها و ییلاقات به سر می بردنداحساس امنیت نداشتند.
|
[ترجمه علی غفاریان] زمانی جنگ، مانند یک ترس همه جا حضور داشت، حتی آن هایی که در حومه شهرها زندگی میکردند، احساس امنیت نداشتند
|
[ترجمه سامان] جنگ، لحظه ترسی همه جانبه بود. حتی کسانی که در حومه شهر ها زندگی می کردند احساس امنیت نمی کردند
|
[ترجمه گوگل] جنگ زمان ترس همه جا بود حتی کسانی که در روستا زندگی می کردند احساس امنیت نمی کردند
[ترجمه ترگمان] جنگ زمان ترس همه جا حاضر بود؛ حتی کسانی که در حومه شهر زندگی می کردند احساس امنیت نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His mother-in-law seemed to him to be ubiquitous; everywhere he turned, there she would be.
[ترجمه reyhaneh] به نظر او مادرخوانده اش همه جا بود؛ هرجا که میچرخید، او آنجا بود.
|
[ترجمه گوگل] مادرشوهرش به نظر او همه جا حاضر بود هر جا که او می چرخید، او آنجا بود
[ترجمه ترگمان] مادرش در همه جا حاضر و حاضر در همه جا حاضر بود، هر جا که می گشت، می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a ubiquitous insect, like the fly
حشره ای که در همه جا هست،مثل مگس

2. Sugar is ubiquitous in the diet.
[ترجمه marjan] قند همیشه در رژیم غذایی هست
|
[ترجمه گوگل]شکر در رژیم غذایی همه جا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]قند در رژیم غذایی حاضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is there no escape from the ubiquitous cigarette smoke in restaurants?
[ترجمه گوگل]آیا فرار از دود سیگار همه جا در رستوران ها نیست؟
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ گونه گریزی از دود سیگار در همه جا حاضر در رستوران ها وجود ندارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We were plagued by the ubiquitous mosquito.
[ترجمه Aref Araghizadeh] ما گرفتار پشه سمجی شده بودیم
|
[ترجمه گوگل]ما گرفتار پشه های همه جا حاضر شدیم
[ترجمه ترگمان]پشه در حال حاضر از طریق پشه در همه جا گرفتار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Coffee shops are ubiquitous these days.
[ترجمه گوگل]این روزها کافی شاپ ها در همه جا حضور دارند
[ترجمه ترگمان]مغازه های قهوه این روزها در همه جا حاضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The radio, that most ubiquitous of consumer-electronic appliances, is about to enter a new age.
[ترجمه گوگل]رادیو، که در همه جا حاضر از لوازم الکترونیکی مصرفی است، در آستانه ورود به عصر جدیدی است
[ترجمه ترگمان]رادیو، که اکثر وسایل الکترونیکی - الکترونیکی در همه جا حاضر است، در شرف ورود به عصر جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An ubiquitous feature of post-colonialism is the dominance of the state in the process of capital accumulation.
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی‌های همه‌جای پسااستعمار، تسلط دولت در فرآیند انباشت سرمایه است
[ترجمه ترگمان]ویژگی بارز از بعد از استعمار، تسلط دولت در فرآیند انباشت سرمایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All nationalized industries require very competent and ubiquitous managers.
[ترجمه گوگل]تمامی صنایع ملی نیازمند مدیران بسیار شایسته و همه جا حاضر هستند
[ترجمه ترگمان]همه صنایع ملی نیازمند مدیران بسیار صلاحیت دار و حاضر حاضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At the shopping center, the ubiquitous closed-circuit camera may soon be smart enough to seek him out personally.
[ترجمه گوگل]در مرکز خرید، دوربین مدار بسته فراگیر ممکن است به زودی آنقدر هوشمند شود که شخصاً او را جستجو کند
[ترجمه ترگمان]در مرکز خرید، ممکن است دوربین مدار بسته حاضر به زودی به اندازه کافی باهوش باشد که شخصا به دنبال او بگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The themes of dependence and danger are ubiquitous in Semai life and are intricately intertwined.
[ترجمه گوگل]مضامین وابستگی و خطر در زندگی سمایی همه جا وجود دارد و به طور پیچیده ای در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]موضوعات وابستگی و خطر در زندگی Semai وجود دارند و به شکلی پیچیده درهم تنیده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A ubiquitous process that starts immediately after death is of course decay, which in small mammals progresses very quickly.
[ترجمه گوگل]یک فرآیند همه جا حاضر که بلافاصله پس از مرگ شروع می شود، البته پوسیدگی است که در پستانداران کوچک بسیار سریع پیشرفت می کند
[ترجمه ترگمان]یک فرآیند در همه جا حاضر که بلافاصله پس از مرگ آغاز می شود، از بین می رود، که در پستانداران کوچک به سرعت پیشرفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Envy, the thesis runs, is universal and ubiquitous in human beings.
[ترجمه گوگل]این تز بیان می کند که حسادت در انسان ها جهانی و فراگیر است
[ترجمه ترگمان]رشک، تز، فراگیر و در همه جا موجود بشری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ubiquitous flora gushed in waves around them, soft, curling, ticklish.
[ترجمه گوگل]فلور همه جا به صورت امواج در اطراف آنها فوران می کرد، نرم، پیچ خورده، غلغلک دار
[ترجمه ترگمان]گیاهان حاضر در همه جا موج می زدند، نرم و فرفری و ticklish
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ubiquitous Penny combination led Cambridge Harriers to victory in both team races.
[ترجمه گوگل]ترکیب پنی در همه جا باعث شد کمبریج هریرز در هر دو مسابقه تیمی به پیروزی برسد
[ترجمه ترگمان]این ترکیب پنی در همه جا منجر به پیروزی کمبریج در هر دو مسابقه تیمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاضر (صفت)
present, stock, willing, assistant, agreeable, ubiquitous

همه جا حاضر (صفت)
ubiquitous

موجود در همه جا (صفت)
ubiquitous

انگلیسی به انگلیسی

• present everywhere (especially at the same time)
something that is ubiquitous is everywhere or seems to be everywhere; a formal word.

پیشنهاد کاربران

This word is used to describe something that is present or found everywhere. It emphasizes the idea of something being widespread and constantly encountered.
چیزی که در همه جا وجود دارد یا یافت می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

بر این ایده که چیزی گسترده است و دائماً با آن مواجه می شوید تأکید می کند.
فراگیر
مثال؛
Smartphones have become ubiquitous in today’s society.
A technology enthusiast might say, “The Internet of Things aims to make connectivity ubiquitous. ”
Someone discussing a popular trend might comment, “This fashion style has become ubiquitous among young people. ”

ناخواسته، ناخوانده.
به این مثال توجه کنید:
Sheltering under Howie’s umbrella, the rain fenced Esther around with tears for unnecessary, ubiquitous death.
ترجمه پیشنهادی:
استر با این که در پناه چتر هاوی بود، باران گرداگرد او حصار می کشید و او از ترس مرگی ناخواسته/ناخوانده و نابه هنگام اشک می ریخت.
...
[مشاهده متن کامل]

ما تو فارسی یه واژه داریم به اسم "هرجایی" که برای زن آواره و روسپی استفاده میشه، چون همه جا هست. به نظرم این واژه انتخاب خوبی برای معادل ubiquitous هست. عبارات "همه جایی" و"همه جا یافت" هم خوبند.
Energy - and water - saving technologies are ubiquitous.
...
[مشاهده متن کامل]

تکنولوژی های صرفه جویی در برق و آب همه جا یافت میشوند.
a French film, starring the ubiquitous G�rard Depardieu
فیلمی فرانسوی با بازی بازیگر ِ هرجایی جرارد دپاردیو
Coffee shops are ubiquitous these days.
این روزها کافی شاپ ها در همه جا یافت میشوند.

adjective
[more ubiquitous; most ubiquitous] :
🔴 seeming to be seen everywhere
◀️ ubiquitous celebrities
◀️ The company's advertisements are ubiquitous.
◀️ Today the firearms are ubiquitous : امروزه سلاح های گرم فراگیر و عمومی هستند ( یعنی همه جا پیدا میشن و همه کشورا دارن )
...
[مشاهده متن کامل]

UBIQUITOUSLY قید
UBIQUITOUSNESS اسم غیرقابل شمارش
UBIQUITY اسم غیرقابل شمارش ( رسمی )
◀️ the ubiquity of the company's ads

عام
همگانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : ubiquity
صفت ( adjective ) : ubiquitous
قید ( adverb ) : ubiquitously
مثال
حقوق دریایی و امنیت دریایی همیشه همه جا در همه ی متون با هم حاضرند
یعنی ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند
فراگیر، حاضر، موجود در همه جا، وجود داشتن با بودن در همه جا در یک زمان
( چیزی ) در جای جایِ چیزی بودن/حضور داشتن
همه جایی بودن
ubiquitous ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: همه جاگاه
تعریف: ویژگی آنچه در همه جا یا در جاهای بسیار به طور هم زمان حضور دارد
فراگیر , رایج
# The ubiquitous spread of English
# The war was a time of ubiquitous fear
# Coffee shops are ubiquitous these days
ADJECTIVE
SYN:
pervasive
فراگیر
Meaning:
- present everywhere ( especially at the same time )
- being or appearing to be in all places at the same tim
- something that is ubiquitous is everywhere or seems to be everywhere
...
[مشاهده متن کامل]

👉🏿 She came to widespread attention after the release of a scene from Bang Bros in which she wears a hijab during a threesome with Sean Lawless and Julianna Vega. The scene brought Khalifa instant popularity, as well as criticism from writers and religious figures, and led to her parents publicly disowning her. Alex Hawkins, Vice President of Marketing for xHamster, said "The outrage it caused in the Arab world ended up being a bit of a 'Streisand effect'. Suddenly, everyone was searching for her. The effort to censor her only made her more ubiquitous. " With more than 1. 5 million views, the 22 - year - old Khalifa became the most searched - for performer on the adult video sharing website Pornhub. On December 28 that year, Pornhub revealed that she was the No. 1 ranked performer on their website. "
👉🏿 The Swedes are not alone in finding their language under pressure from the ubiquitous spread of English

متداول، رایج
همه جانبه
همه گیر
همم جا حاضر
رایج
غالب، رایج
شایع
فراگیر - گسترده
دردسترس
فراگستر
فراگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس