unsophisticated

/ˌənsəˈfɪstɪˌketəd//ˌʌnsəˈfɪstɪkeɪtɪd/

معنی: ساده لوح، ساده دل، ساده طبع
معانی دیگر: ساده، صاف و ساده، چشم و گوش بسته، هالو، بی هنر، ابتدایی، غیرتصنعی، غیرساختگی، واقعی، اصیل، نافرهیخته، بی حیله، بی تزویر، جانزده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unsophisticatedly (adv.)
(1) تعریف: inexperienced in the social and cultural world; naive.
مترادف: inexperienced, ingenuous, naive, unworldly
متضاد: sophisticated, suave, worldly
مشابه: artless, callow, crude, gauche, green, innocent, uncouth, uncultured

(2) تعریف: not complicated or refined; plain; simple.
مترادف: plain, primitive, simple
متضاد: sophisticated
مشابه: crude, homely, homespun, modest, naive, natural, rough, rustic, uncomplicated, unpretentious, unrefined

جمله های نمونه

1. The British are considered ill-mannered, badly dressed and unsophisticated.
[ترجمه گوگل]بریتانیایی ها بداخلاق، بد لباس و نامرغوب در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها بد اخلاق و mannered و ساده لوح محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was quite unsophisticated in the ways of the world.
[ترجمه گوگل]او در شیوه های دنیا کاملاً ساده بود
[ترجمه ترگمان]از راه ورسم جهان بی خبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Most would have appeared undistinguished and unsophisticated, especially those ribbon developments with a restricted range of internal structures.
[ترجمه گوگل]بیشتر آنها نامشخص و پیچیده به نظر می رسیدند، به ویژه آن دسته از پیشرفت های روبان با طیف محدودی از ساختارهای داخلی
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها undistinguished و ساده لوح ظاهر می شدند، به خصوص که این روبان با محدوده محدودی از سازه های درونی ارتباط داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even with such an unsophisticated method Galileo's estimates turned out to be correct to within an order of magnitude.
[ترجمه گوگل]حتی با چنین روش غیر پیچیده ای، تخمین های گالیله تا حدودی درست بود
[ترجمه ترگمان]حتی با چنین روش ساده و unsophisticated، برآورده ای گالیله از لحاظ بزرگی صحیح نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The people of unsophisticated societies enjoy a vast range of dietary inputs.
[ترجمه گوگل]مردم جوامع غیرپیچیده از طیف وسیعی از نهاده های غذایی لذت می برند
[ترجمه ترگمان]مردم عادی و ساده لوح از گستره وسیعی از مواد غذایی لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unsophisticated and desperate ones brazened it out by maintaining a facade of affluence or normalcy by borrowing.
[ترجمه گوگل]افراد ساده‌لوح و مستأصل با حفظ ظاهری از ثروت یا عادی بودن با وام‌گیری، آن را گستاخانه کردند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که ساده لوح و نومید بودند، با حفظ نمایی از وفور نعمت یا عادی سازی شرایط با قرض گرفتن، آن را از بین بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They still use some relatively unsophisticated machinery.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز از برخی ماشین آلات نسبتاً ساده استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز از ماشین های نسبتا ساده استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may look unsophisticated compared to modern high-tech cameras, but it produces fantastic pictures.
[ترجمه گوگل]ممکن است در مقایسه با دوربین های مدرن با تکنولوژی پیشرفته، ساده به نظر برسد، اما تصاویر خارق العاده ای تولید می کند
[ترجمه ترگمان]ممکن است در مقایسه با دوربین های مدرن با تکنولوژی مدرن، ساده به نظر برسد، اما تصاویر فوق العاده ای ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I felt very ignorant and unsophisticated when I was with my brother and his university friends.
[ترجمه گوگل]زمانی که با برادرم و دوستان دانشگاهی اش بودم، احساس نادانی و نادانی می کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی با برادرم و دوستان دانشگاه او بودم خیلی بی خبر و بی خبر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This unsophisticated system will probably work very well if there are not too many large mailings over the year.
[ترجمه گوگل]این سیستم غیر پیچیده احتمالاً بسیار خوب کار خواهد کرد اگر تعداد پست‌های بزرگ در طول سال زیاد نباشد
[ترجمه ترگمان]اگر تعداد زیادی از بسته های ارسالی زیاد در طول سال وجود نداشته باشد، این سیستم ساده می تواند خیلی خوب کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Hmong were a tough, unsophisticated tribal society whose own backyard grievances made them perfect recruits for this brutal clandestine war.
[ترجمه گوگل]همونگ ها یک جامعه قبیله ای سخت و پیچیده بودند که نارضایتی های حیاط خلوت خود آنها را به سربازگیری کامل برای این جنگ مخفیانه وحشیانه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]Hmong یک جامعه قبیله ای خشن و ساده بود که grievances حیاط پشتی آن ها را برای این جنگ وحشیانه مخفیانه استخدام کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are a lot of unsophisticated investors in the market nowadays.
[ترجمه گوگل]امروزه سرمایه‌گذاران غیرمعمول زیادی در بازار وجود دارند
[ترجمه ترگمان]امروزه بسیاری از سرمایه گذاران کوچک و ساده لوح در بازار حضور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It may be a pretty unsophisticated system, but it has worked well for over fifty years.
[ترجمه گوگل]ممکن است این یک سیستم بسیار پیچیده باشد، اما بیش از پنجاه سال است که به خوبی کار کرده است
[ترجمه ترگمان]این ممکن است یک سیستم ساده و ساده باشد، اما بیش از پنجاه سال است که کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, unsophisticated people should not let peer pressure push them into a fad.
[ترجمه گوگل]با این حال، افراد غیرمعمول نباید اجازه دهند فشار همسالان آنها را به سمت مد سوق دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، مردم ساده لوح نباید اجازه دهند که فشار همسالان آن ها را به هوس تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده لوح (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted

ساده دل (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold

ساده طبع (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold

انگلیسی به انگلیسی

• not sophisticated; innocent, unworldly; unrefined, unpolished
unsophisticated people do not have wide experience or knowledge, and have simple tastes.
an unsophisticated method or device is very simple and often not very effective.

پیشنهاد کاربران

انسان : بدون جزئیات یا بیان دقیق ولی عمدتا درست و مفید ( اصطلاح کوچه بازاریش اَلّابختکی )
ابزار - روش : بدن ظرافت یا با استانداردهای بالا
1. not exact or without any detail, but generally correct and useful=a crude estimate of the population available for work.
...
[مشاهده متن کامل]

2 not developed to a high standard, or made with little skill=a crude wooden bridge.

کم تجربه
مبتدی
آماتور
پیش پا افتاده
هم سنگ پیدا کردن برای این واژه سخته ولی تلاشمو می کنم:
۱. ( آدم ) از همه جا بی خبر، کم تجربه و ساده، سطح پایین ( از نظر تجربه، اطلاعات، امروزی بودن، مهارت اجتماعی، دنیا دیده بودن ) ، چشم و گوش بسته، خلاصه آدم پرت/تعطیل/عامی/ناآموخته
۲. ( ابزار، روش، فرآیند ) ساده، ابتدایی
تازه به دوران رسیده
ساده، ابتدایی، ساده لوحانه، پیش پا افتاده
بدون پیچیدگی

بپرس