uninhibited

/ˌʌˌnɪnˈhɪbətəd//ˌʌnɪnˈhɪbɪtɪd/

بی پروا، بی پرده، بی آزرم، صریح، رک و راست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uninhibitedly (adv.)
(1) تعریف: not restrained or controlled; open; free.
مترادف: free, unrestrained
متضاد: controlled, inhibited, repressed, restrained
مشابه: abandoned, open, unbounded, unchecked, unconstrained, unfettered, unhindered, unimpeded

- an uninhibited display of anger
[ترجمه گوگل] نمایش غیرقابل مهار خشم
[ترجمه ترگمان] یک نمایش جدید از خشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- uninhibited laughter
[ترجمه گوگل] خنده بی وقفه
[ترجمه ترگمان] خنده های ناخواسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not bound by social constraints or customs; acting, speaking, or living in an unconventional manner.
مترادف: free, unreserved
متضاد: inhibited
مشابه: abandoned, candid, explicit, frank, immodest, open, spontaneous, unself-conscious

- an uninhibited discussion of sex
[ترجمه الک کراویتز] یک بحث صریح درباره ی سکس
|
[ترجمه گوگل] یک بحث بی وقفه در مورد رابطه جنسی
[ترجمه ترگمان] یک بحث درباره رابطه جنسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The loud music made him feel totally uninhibited.
[ترجمه گوگل]موسیقی بلند باعث می شد که او کاملاً احساس بی بند و باری کند
[ترجمه ترگمان]موسیقی بلند او را کاملا بی پروا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The students we spoke to were surprisingly uninhibited in talking about sex.
[ترجمه فریبرز فرشیم] دانشجویانی که با آنها صحبت کردیم عجیب آزادانه و بی پروا در مورد سکس صحبت می کردند
|
[ترجمه گوگل]دانش‌آموزانی که با آنها صحبت می‌کردیم به‌طور شگفت‌انگیزی در صحبت کردن در مورد رابطه جنسی، ممانعتی نداشتند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزانی که با آن ها صحبت کردیم، به طرز شگفت انگیزی از صحبت کردن درباره رابطه جنسی منع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We watched two hours of glorious, uninhibited football.
[ترجمه گوگل]ما دو ساعت فوتبال باشکوه و بدون محدودیت تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان]ما دو ساعت از فوتبال با شکوه رو تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm a pretty uninhibited sort of person.
[ترجمه گوگل]من یک نوع آدم کاملاً بی بند و باری هستم
[ترجمه ترگمان]من از یک نوع خاص اجتماعی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dancing is uninhibited and as frenzied as an aerobics class.
[ترجمه گوگل]رقص بدون توقف و به اندازه یک کلاس ایروبیک دیوانه کننده است
[ترجمه ترگمان]رقص uninhibited و دیوانه وار به عنوان یک گروه ایروبیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave a loud uninhibited laugh.
[ترجمه گوگل]خنده ی بلند و بی بند و باری کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A Latino in an abbreviated muscle-alone with uninhibited grace.
[ترجمه گوگل]یک لاتین تبار در یک ماهیچه مختصر-تنها با ظرافتی مهارناپذیر
[ترجمه ترگمان]یک لاتینی در یک ماهیچه مختصر - به تنهایی با لطف uninhibited
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No alcohol was served but an atmosphere of uninhibited enjoyment prevailed.
[ترجمه گوگل]هیچ الکلی سرو نمی شد، اما فضایی از لذت بی وقفه حاکم بود
[ترجمه ترگمان]هیچ الکلی به جز محیط شادی و شادی از بین نرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An uninhibited performer, he still gives an inspiring, perspiring jazz rendition as singer with John Chilton's Feetwarmers.
[ترجمه گوگل]او که یک نوازنده بی بند و بار است، هنوز به عنوان خواننده با گروه Feetwarmers جان چیلتون، اجرای جاز الهام‌بخش و عرق‌آور را ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]او که پیش از این اجرا می شود، باز هم به خواننده الهام بخش، به عنوان خواننده با نام جان چیلتون توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her acting is completely spontaneous and uninhibited.
[ترجمه گوگل]بازیگری او کاملاً خودجوش و بدون مهار است
[ترجمه ترگمان]رفتار او کاملا طبیعی و بی پروا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The outcome was uninhibited dialogue with many examples of communication failures being followed by successful repair procedures.
[ترجمه گوگل]نتیجه گفتگوی بدون ممانعت با نمونه‌های بسیاری از خرابی‌های ارتباطی بود که با روش‌های تعمیر موفق دنبال می‌شدند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گفتگو با بسیاری از نمونه های عدم موفقیت ارتباطات همراه با دستورالعمل های تعمیر و ترمیم موفقیت آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Are you cautious and reserved, or adventurous and uninhibited?
[ترجمه گوگل]آیا محتاط و محتاط هستید یا ماجراجو و بی بند و بار؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما محتاط و محتاط هستید و یا ماجراجو یا بی پروا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By most people's standards Marilyn Monroe was fairly uninhibited; bathing infrequently, and belching and farting with carefree abandon.
[ترجمه گوگل]بر اساس استانداردهای بیشتر مردم، مرلین مونرو نسبتاً بدون مهار بود به ندرت حمام کردن و آروغ زدن و گوز زدن با رها کردن بی خیال
[ترجمه ترگمان]در اکثر استانداردهای مردم، مرلین مونرو نسبتا بی پروا بود؛ به ندرت شنا می کرد، و آروغ زدن و آروغ زدن با بی خیال و بی خیال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many hoped that their uninhibited works would entice others towards freedom.
[ترجمه گوگل]بسیاری امیدوار بودند که کارهای بی بند و بار آنها دیگران را به سوی آزادی سوق دهد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم امیدوار بودند که کار uninhibited دیگران را به سمت آزادی سوق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's a sexy, cheerful, lively and uninhibited girl who married the wrong man.
[ترجمه گوگل]او دختری سکسی، شاد، سرزنده و بی بند و بار است که با مرد اشتباهی ازدواج کرده است
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر جذاب، شاد و غیر طبیعی که با مرد اشتباهی ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unrestrained; not inhibited; unrestricted
uninhibited people behave freely and naturally and do not hide their feelings.

پیشنهاد کاربران

confident or relaxed enough to do or say what you want to
Ex:
uninhibited laughter
• Her acting is completely spontaneous and uninhibited.
• The boys were quite uninhibited about performing in front of strangers.
...
[مشاهده متن کامل]

• The unpretentious aspect of this undertaking is important to an uninhibited approach.
• For many people assumed that such arrangements
meant that each individual congregation would no longer have uninhibited control over its own property!
• uninhibited curiosity
• No alcohol was served but an atmosphere of uninhibited enjoyment prevailed.
• Something else, wilder, uninhibited, even more formidable than her mind, was completely in charge.
• Many hoped that their uninhibited works would entice others towards freedom.

بدون چهار چوب
بی قید
باز وولنگار
افسار گریخته
🔴 free and natural, without embarrassment or too much control
◀️The students we spoke to were surprisingly uninhibited in talking about sex
◀️ Uninhibited sex : سکس بدون محدودیت و آزاد
نامقید
با اعتماد به نفس
( استناد به کتاب دکتر شاهرزا )
یکی از دو معنی اصلی واژه inhibit و inhibition یعنی خود را زیاد پاییدن و هر چیزی رو بروز ندادن، کسی که حواسش به تمام کارهایی که میکنه هست و نگاه انتقادی نسبت به احساسات و رفتارهاش داره و راحت و آزاد خودشو بروز نمیده
Uninhibited صفت برعکسشه!
زیاد به خودش اخم و تَخم نمیکنه و با احساساتش راحته
خودآیند؛ بی اختیار
بدون محدودیت
آزاد

بی پروا
صفت:
expressing one's feelings or thoughts unselfconsciously and without restraint. ابراز احساسات یا افکار خود را بدون اطلاع و بدون محدودیت.
"a lively and uninhibited girl""یک دختر پر جنب و جوش و بی پروا و رک راست"بدون محدودیت در بروز احساسات
...
[مشاهده متن کامل]

not having been restrained or suppressed. بدون محدودیت یا سرکوب.
"fits of uninhibited laughter"

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس