unclear

/ʌnˈklɪr//ʌnˈklɪr/

معنی: نامساعد، نا پیدا، نا معلوم، نامفهوم، معلق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of clear.
متضاد: clear, plain, self-evident
مشابه: ambiguous, hazy, muddy, obscure, opaque, turbid, uncertain, vague

جمله های نمونه

1. It is unclear whether the meeting will go ahead as planned.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که آیا این دیدار طبق برنامه پیش خواهد رفت یا خیر
[ترجمه ترگمان]روشن نیست که آیا این ملاقات برنامه ریزی شده است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ownership of the painting remains unclear.
[ترجمه گوگل]مالکیت این نقاشی همچنان نامشخص است
[ترجمه ترگمان]مالکیت این نقاشی هنوز مشخص نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The marking on the road is unclear.
[ترجمه آمل خ] نشانه گذاری روی جاده غیر واضع است
|
[ترجمه گوگل]علامت گذاری در جاده نامشخص است
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که نشانه گذاری در این جاده مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is unclear how to mitigate the effects of tourism on the island.
[ترجمه فیض] معلوم نیست که چطور می توان اثرات صنعت توریسم در جزیره را کاهش داد
|
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که چگونه می توان اثرات گردشگری در جزیره را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]روشن نیست که چگونه اثرات گردشگری بر روی جزیره را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The terms of the contract are very unclear.
[ترجمه آمل خ] اصطلاحات قرارداد خیلی غیر واضع هستند
|
[ترجمه گوگل]شرایط قرارداد بسیار نامشخص است
[ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد بسیار مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The overall extent of civilian casualties remained unclear.
[ترجمه گوگل]میزان کلی تلفات غیرنظامیان نامشخص باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]میزان کلی تلفات غیرنظامیان هنوز مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is unclear how much popular support they have among the island's population.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که آنها از چه میزان حمایت مردمی در میان جمعیت جزیره دارند
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که چه میزان حمایت مردمی در میان مردم این جزیره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To this day, it's unclear whether he shot himself or was murdered.
[ترجمه گوگل]تا به امروز، مشخص نیست که او به خود شلیک کرده یا به قتل رسیده است
[ترجمه ترگمان]در این روز مشخص نیست که آیا او خود را هدف گلوله قرار داده یا کشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some of your diagrams are unclear.
[ترجمه گوگل]برخی از نمودارهای شما نامشخص است
[ترجمه ترگمان]برخی از نمودار شما مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm unclear about a couple of points in your proposal - could you go over them again?
[ترجمه گوگل]من در مورد چند نکته در پیشنهاد شما نامشخص هستم - آیا می توانید دوباره آنها را بررسی کنید؟
[ترجمه ترگمان]در مورد چند نکته در پیشنهاد شما مشخص نیست - آیا ممکن است دوباره آن ها را مرور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is unclear why some people develop arthritis.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که چرا برخی از افراد به آرتروز مبتلا می شوند
[ترجمه ترگمان]روشن نیست که چرا بعضی از مردم ورم مفاصل را توسعه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The real cause of the riot was unclear, but the occasion was the arrest of two men.
[ترجمه گوگل]علت واقعی شورش نامشخص بود، اما دلیل آن دستگیری دو مرد بود
[ترجمه ترگمان]علت واقعی شورش مشخص نبود، اما این موقعیت دستگیری دو مرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's unclear whether he arrived before or after the shot was fired.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که او قبل یا بعد از شلیک گلوله وارد شده است
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که آیا او قبل یا بعد از شلیک گلوله وارد شده است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What precisely triggered off yesterday's riot is still unclear.
[ترجمه گوگل]اینکه دقیقاً چه چیزی باعث شورش دیروز شد هنوز مشخص نیست
[ترجمه ترگمان]چیزی که دقیقا آغاز شورش دیروز را آغاز کرد هنوز مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our plans are unclear at the moment.
[ترجمه گوگل]برنامه های ما در حال حاضر نامشخص است
[ترجمه ترگمان]برنامه های ما در حال حاضر مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامساعد (صفت)
bad, unfavorable, inimical, inadequate, uneven, unfair, unclear

نا پیدا (صفت)
missing, latent, blind, transparent, unclear, inconspicuous, indiscernible

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

نامفهوم (صفت)
obscure, unclear, unmeaning, obscurant, dubious

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

انگلیسی به انگلیسی

• not clear, vague, obscure
if something is unclear or if you are unclear about it, it is not obvious or is so confusing that you cannot understand it properly.

پیشنهاد کاربران

در متون حقوقی به معنای ناآگاه به کار می رود.
مثال :
However, because lenders are often unclear about the nature of the purchaser’s interest, there is little consensus about the proper method of taking a mortgage on it
نامطمئن
نا آگاه بودن
ناواضح
گنگ، نامفهوم
دوست عزیز nuclear به معنی هسته ای هستش
شناخته نشده
نامشخص
نامعلوم . کثیف
مشخص نبودن. . تار بودن. ب طور کاملا واضح دیده نشدن
مبهم
پنهان
غیرواضح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس