usher

/ˈəʃər//ˈʌʃə/

معنی: راهنما، راهنمایا کنترل سینما و غیره، راهنمایی کردن، طلیعه چیزی بودن، یساولی کردن
معانی دیگر: جانمایی کردن، (معمولابا: in یا into) به وجود آوردن، ایجاد کردن، همراه آوردن، دربان، دروازه بان، (در کلیسا و تئاتر و کنسرت و غیره) راهنما، (کسی که تماشاچی و غیره را به صندلی خود راهنمایی می کند) جانما، (در مراسم رسمی) پیشگام صف، معرفی کننده ی مدعوین، یساول، (مراسم ازدواج) ساقدوش، مشایع داماد، (انگلیس - مهجور - مدرسه ی پسرانه) کمک معلم، دستیار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who escorts people to their seats in a church, theater, stadium, or the like.
مشابه: attendant, escort, guide, pilot, usherette

(2) تعریف: one who acts as a doorkeeper, as in a legislative chamber.
مترادف: doorkeeper
مشابه: bouncer, concierge, doorman, gatekeeper

(3) تعریف: one of the groom's attendants in a wedding.
مشابه: attendant
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ushers, ushering, ushered
(1) تعریف: to lead, escort, or show (others) (usu. fol. by into, in, out, or to).
مترادف: escort
مشابه: accompany, conduct, direct, guide, lead, marshal, pilot, seat, show, squire, steer

- We were ushered into the king's presence.
[ترجمه گوگل] ما را به حضور شاه رساندند
[ترجمه ترگمان] ما به حضور شاه راهنمایی شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to come before or announce; lead in; introduce (usu. fol. by in).
مترادف: announce, introduce
مشابه: begin, herald, inaugurate, initiate, institute, launch, proclaim, start

- The treaty ushered in a new era of peace.
[ترجمه گوگل] این معاهده دوران جدیدی از صلح را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] این عهدنامه در دوره ای جدید از صلح هدایت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to act or serve as an usher.
مشابه: lead

جمله های نمونه

1. to usher the spectators to their seats
تماشاچیان را به صندلی های خود راهنمایی کردن

2. an opportunity to usher in an new era of peace in europe
فرصتی برای به وجود آوردن دوران جدید صلح در اروپا

3. The usher bowed us into the theatre.
[ترجمه گوگل]مهماندار ما را به سالن تئاتر تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]حاجب ما را به تئاتر راهنمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The usher seated them in the front row.
[ترجمه احسان71] راهنما آن ها را در ردیف جلو نشاند.
|
[ترجمه گوگل]راهنما آنها را در ردیف جلو نشاند
[ترجمه ترگمان]حاجب در ردیف جلو نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The legislation should usher in a host of new opportunities for school leavers.
[ترجمه گوگل]این قانون باید فرصت‌های جدیدی را برای بازماندگان مدرسه ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این قانون باید میزبان فرصت های جدیدی برای leavers مدارس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The usher was told to look out into the audience and count noses.
[ترجمه گوگل]به مهماندار گفته شد که به تماشاچیان نگاه کند و دماغه بشمارد
[ترجمه ترگمان]به دربان گفته شد که به میان حضار و noses نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The guests were bowed in by the usher.
[ترجمه گوگل]مهمانان توسط راهبر تعظیم کردند
[ترجمه ترگمان]مهمانان در کنار حاجب خم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I had planned to usher in the new decade with a month of abstinence.
[ترجمه گوگل]قصد داشتم دهه جدید را با یک ماه پرهیز آغاز کنم
[ترجمه ترگمان]من قصد داشتم در دهه جدید با یک ماه پرهیز کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the usher caught you throwing popcorn, you were booted out of the theater.
[ترجمه گوگل]اگر مهماندار شما را در حال پرتاب پاپ کورن گیر بیاورد، شما را از سالن بیرون می کنند
[ترجمه ترگمان]اگر حاجب شما را گرفته بود که ذرت بو داده را پرتاب کنید، با اردنگی از تئاتر بیرون بودید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The usher handed us a songsheet and directed us to seats in the front row.
[ترجمه گوگل]راهنما برگه آهنگی را به ما داد و ما را به سمت صندلی های ردیف جلو راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان]منشی یک songsheet به ما داد و ما را به سمت صندلی های ردیف جلو هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Come with us to enjoy Mount Usher whose lilies, poppies and peonies gladdened the heart of William Robinson.
[ترجمه گوگل]با ما همراه باشید تا از کوه آشر لذت ببریم که نیلوفرها، خشخاش و گل صد تومانی آن قلب ویلیام رابینسون را شاد کردند
[ترجمه ترگمان]همراه ما بیایید تا از کوه \"آشر\" لذت ببریم که سوسن، شقایق و peonies قلب ویلیام رابینسون را شاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One consequence was to usher in a period of marked discretion in personal expenditure.
[ترجمه گوگل]یکی از نتایج این بود که دوره ای از صلاحدید مشخص در مخارج شخصی آغاز شود
[ترجمه ترگمان]یک امر مهم این بود که در مدت کوتاهی احتیاط و احتیاط را در مخارج شخصی بکار برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In this case, Madeline Usher has been buried in the family vault below the house, supposedly dead.
[ترجمه گوگل]در این مورد، مادلین آشر در طاق خانوادگی زیر خانه، ظاهراً مرده، دفن شده است
[ترجمه ترگمان]تو این پرونده، \"مادلین Usher\" توی گاوصندوق خانواده زیر خونه دفن شده، ظاهرا مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The officer was saying something, but the usher was shaking his head firmly.
[ترجمه گوگل]افسر داشت چیزی می گفت، اما پیشوا سرش را محکم تکان می داد
[ترجمه ترگمان]افسر چیزی نمی گفت اما حاجب سرش را محکم تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Once inside a gentlemanly usher gave our party good seats.
[ترجمه گوگل]زمانی که وارد شدیم، یک مهماندار نجیب زاده، صندلی های خوبی را به حزب ما داد
[ترجمه ترگمان]یک بار در یک حاجب محترم، صندلی های خوب را به ما تعارف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

راهنمایا کنترل سینما و غیره (اسم)
usher

راهنمایی کردن (فعل)
lead, conduce, guide, steer, cue, herald, usher, instruct

طلیعه چیزی بودن (فعل)
usher

یساولی کردن (فعل)
usher

انگلیسی به انگلیسی

• one who directs people to their reserved seats; doorkeeper
act as an usher, escort; guide, direct; introduce
if you usher someone somewhere, you show them where they should go, often by going with them.
an usher is a person who shows people where to sit, for example at a wedding or concert.
if someone or something ushers in an important change or development, they come before it and often help cause it to happen.
if you usher in a particular period of time or festival, you do something to celebrate it.

پیشنهاد کاربران

usher something in
to be at the start of a new period, especially when important changes or new things happen, or to cause important changes to start happening
در شروع و آغاز دوره یا مقطع خاص و جدیدی بودن، بویژه در زمانی که تغییرات مهم یا رویدادهای جدیدی اتفاق می افتند
...
[مشاهده متن کامل]

Large parts of the Muslim world usher in Eid al - Fitr, the holiday marking the end of the fasting month Ramadan
These changes could usher in a period of dramatic economic growth

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/usher-in
راه را نشان دادن
to show someone where they should go, or to make someone go where you want them to go
کسی را به جایی راهنمایی کردن یا کسی را مجبور به جایی رفتن کردن
She ushered us into her office and offered us coffee.
Officials quickly ushered the protesters out of the hall.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/usher
بنا نهادن
خادم کلیسا Church Usher
در خیلی از سایت ها و دیکشنری ها تحت عنوان "راهنما" ترجمه شده که بیشتر برای سینما به کار می ره، یعنی همون کسی که با چراغ قوه افراد رو به صندلی هاشون راهنمایی می کنه. اما وقتی در مورد کلیسا باشه، نقشی که این فرد داره علاوه بر راهنمایی افراد به صندلی هاشون، انجام امور چیدمان و حتی حفظ نظم و امنیت مراسم در کلیسا هم هست و تقریبا نقشی معادل خادم حرم یا مسجد برای ما می شه.
...
[مشاهده متن کامل]

پارکبان
نوید دادن
Noun
Ex:
The usher conducted us to our seats
فرد راهنما ( جانما در سینما ) ما را تا صندلی هایمان مشایعت کرد/همراهی کرد
▪️▪️▪️
Verb
راه نشان دادن - هدایت کردن
Ex:
Oil megadeals usher in an age of energy uncertainty
راهنمایی کردن، هدایت کردن، آغاز کردن، شروع کردن
تعیین کننده
کُنترلِر ، بلیت فروش
راهنما، کنترل سینما ، کسی که در سینما با مشاهده بلیط افراد آن ها را به جای خودشان راهنمایی می کند.
Usher something in
به معنی طلیعه دار بودن در. . . . می باشد
طلیعه دار/طلایه دار بودن در، ایجادکننده چیزی بودن
راهنما، نگهبان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس