tyrant

/ˈtaɪrənt//ˈtaɪərənt/

معنی: غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم
معانی دیگر: بیدادگر، زورگو، ستمکار، مستبد، خودکامه، خویشکام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a ruler who governs absolutely and with arbitrary or unjust cruelty and oppression.
مترادف: despot
مشابه: autocrat, dictator

- This tyrant was responsible for the deaths of millions of innocent people.
[ترجمه شان] این ستمگر مسئول مرگ میلیون ها نفر مردم بی گناه، بوده است.
|
[ترجمه گوگل] این ظالم مسئول مرگ میلیون ها انسان بی گناه بود
[ترجمه ترگمان] این ستمگر مسئول مرگ میلیون ها نفر بیگناه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person who exercises authority despotically or harshly.
مترادف: despot, Simon Legree, slave driver
مشابه: autocrat, bully, dictator, hector, martinet, taskmaster

- The boss is a tyrant and will fire anyone who complains.
[ترجمه گوگل] رئیس ظالم است و هر کس را شکایت کند اخراج می کند
[ترجمه ترگمان] رئیس یک ظالم است و هر کسی را که شکایت کند اخراج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a ruler whose power is not constrained by a constitution or by law.
مترادف: autocrat, despot
مشابه: dictator, monarch, overlord

- The revolution brought a military tyrant into power.
[ترجمه گوگل] انقلاب یک ظالم نظامی را به قدرت رساند
[ترجمه ترگمان] انقلاب یک ستمگر نظامی را به قدرت رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. tamerlane was a tyrant
تیمور لنگ ستمگر بود.

2. they hurled the tyrant from his throne
آنان ستمگر را از تخت خود فرو افکندند.

3. . . . give, otherwise the tyrant will take by force
. . . . بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.

4. . . . give or else a tyrant will take by force
. . . بده ورنه ستمگر به زور بستاند

5. donate or else a tyrant will take it by force
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.

6. . . . give or else the tyrant will squeeze it out of you
. . . بده ورنه ستمگر به زور بستاند

7. . . . give or else the tyrant will wring it out of you
. . . . بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.

8. The people designated the King as a tyrant.
[ترجمه گوگل]مردم پادشاه را به عنوان یک ظالم معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]مردم پادشاه را ستمگر می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tyrant was deaf to the entreaties of the slaves.
[ترجمه گوگل]ظالم در برابر التماس های بردگان کر بود
[ترجمه ترگمان]نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The people rose against the oppressor/tyrant/dictator.
[ترجمه گوگل]مردم علیه ظالم/ظالم/دیکتاتور قیام کردند
[ترجمه ترگمان]مردم علیه ستمگر \/ ستمگر \/ دیکتاتور برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His boss is a complete tyrant.
[ترجمه Faezeh] رئیس او یک آدم زورگوی تمام عیار است.
|
[ترجمه گوگل]رئیس او یک ظالم تمام عیار است
[ترجمه ترگمان]رئیس او یک ظالم کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The country was ruled by a despotic tyrant.
[ترجمه گوگل]کشور توسط یک ظالم مستبد اداره می شد
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط یک ظالم مستبد اداره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her grandfather was a tyrant who insisted on absolute silence at the dinner table.
[ترجمه گوگل]پدربزرگش ظالمی بود که بر سکوت مطلق سر میز شام اصرار داشت
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ مستبد بود که بر سر میز غذا اصرار می ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My headmaster was a real tyrant.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه من یک ظالم واقعی بود
[ترجمه ترگمان]مدیر من یک ظالم واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He ran a sword through the tyrant.
[ترجمه گوگل]او شمشیر را از میان ظالم زد
[ترجمه ترگمان]او شمشیرش را به طرف ستمگر نشانه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Instead of portraying a puffy-faced old tyrant, Picasso had drawn a young hero.
[ترجمه شان] پیکاسو، به جای کشیدن چهره پف آلود یک دیکتاتور سالخورده، تصویر یک قهرمان جوان را نقاسی کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]پیکاسو به جای نمایش یک ظالم پیر با چهره پف کرده، قهرمان جوانی را ترسیم کرده بود
[ترجمه ترگمان]به جای تصویر کشیدن یک دیکتاتور سالخورده با چهره پف کرده، پیکاسو یک قهرمان جوان را کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Little Kyle is an absolute tyrant in the family.
[ترجمه گوگل]کایل کوچولو یک ظالم مطلق در خانواده است
[ترجمه ترگمان](کایل کوچولو)یک ظالم مطلق در خانواده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Grown to young manhood, Krishna killed his tyrant uncle and won universal renown.
[ترجمه گوگل]کریشنا که به جوانی بالغ شد، عموی ظالم خود را کشت و شهرت جهانی به دست آورد
[ترجمه ترگمان]Krishna به مردانگی جوان رشد کرد، کریشنا عموی tyrant را کشت و شهرتی جهانی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غاصب (اسم)
aggressor, violator, usurper, rapist, tyrant, oppressor

ستمگر (اسم)
violator, rapist, tyrant, oppressor, despot, nimrod, represser

ظالم (اسم)
tyrant, oppressor, despot, represser, incubus

جبار (اسم)
tyrant, taskmaster

حاکم ستمگر یا مستبد (اسم)
tyrant

سلطان ظالم (اسم)
tyrant

انگلیسی به انگلیسی

• despot, dictator, autocrat
a tyrant is a ruler who uses his or her power cruelly and unjustly.

پیشنهاد کاربران

حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم، قانون فقه: حاکم و سلطان مستبد یا ستمگر
ستمگر، ظالم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tyrannize
✅️ اسم ( noun ) : tyrant / tyranny
✅️ صفت ( adjective ) : tyrannical / tyrannous
✅️ قید ( adverb ) : tyrannically
حاکم ظالم، ستمگر
All of the tyrants will be defeated by Imam zaman and the world will be full of justice
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
تمام حاکمان ظالم توسط امام زمان شکست خواهند خورد و جهان پر از عدل و داد خواهد شد
شرور، ظالم، مستبد
Cruel
harsh
ستمگر، ظالم، بی عاطفه، سرسخت، سنگدل
ruller
Cruel
hursh
سرسخت، ظالم، ستمگر، سنگدل
*حکمران ستمگر و سنگدل ( کسی که از شیوه ی حکومترانی بسیار ظالمانه ای استفاده میکنه )
*کسی از که قدرتی که داره در جهات غیرانسانی و ظالمانه و شیطانی کار میکِشه
noun
[count]
1 : a ruler who has complete power over a country and who is cruel and unfair
...
[مشاهده متن کامل]

◀️The country was ruled by a corrupt tyrant [=despot] for decades
2 : someone who uses power in a cruel and unfair way
◀️Our boss is a real tyrant

۱. حاکم ظالم یا غیرمنصف
۲. ارباب ظالم
۳. حاکم مطلق
۴. حاکم مستبد/ستمگر
۵. شخص ظالم
سنگدل
I am a tyrant towards you.

بپرس