tying

/ˈtaɪɪŋ//ˈtaɪɪŋ/

زمان استمراری فعل: tie، وجه وصفی معلوم از فعل tie، متصل کننده

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: present participle of tie.

جمله های نمونه

1. they tried to desecrate the shrine by tying their horses in it
با بستن اسبان خود در حرم سعی کردند به آن بی حرمتی کنند.

2. Are you any good at tying knots ?
[ترجمه گوگل]آیا در گره زدن مهارت دارید؟
[ترجمه ترگمان]تو توی بستن گره زدن خوب هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The search for other kinds of evidence tying him to trafficking has not produced a smoking gun.
[ترجمه گوگل]جست‌وجوی انواع دیگر شواهدی که او را به قاچاق مرتبط می‌سازد، اسلحه دودزا تولید نکرده است
[ترجمه ترگمان]جستجو برای انواع دیگر شواهدی که او را به قاچاق متهم می کنند، باعث تولید یک تفنگ سیگار نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spent two hours tying all the parcels with string.
[ترجمه گوگل]او دو ساعت وقت صرف کرد تا تمام بسته ها را با نخ ببندد
[ترجمه ترگمان]دو ساعت تمام این بسته ها را با نخ بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Barry was sitting on the bed, tying the laces of an old pair of running shoes.
[ترجمه گوگل]بری روی تخت نشسته بود و بند یک جفت کفش دویدن قدیمی را بسته بود
[ترجمه ترگمان]بری روی تخت نشسته بود و بند کفش های کهنه یک جفت کفش کهنه را می بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's no use tying it; you have to glue it.
[ترجمه گوگل]بستن آن فایده ای ندارد باید آن را بچسبانید
[ترجمه ترگمان]بستن آن فایده ای ندارد، تو باید آن را چسب بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children need more practice in tying their shoelaces.
[ترجمه گوگل]کودکان در بستن بند کفش خود به تمرین بیشتری نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]بچه ها برای بستن بند کفش بیشتر به تمرین نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is a knack in tying ropes together.
[ترجمه گوگل]در بستن طناب ها به هم مهارت وجود دارد
[ترجمه ترگمان] توی بستن طناب مهارت خاصی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She feels her job is tying her down.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند کارش او را به بند می کشد
[ترجمه ترگمان] اون حس می کنه که کارش داره از دست میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. John waited for her under the pretence of tying his shoelaces.
[ترجمه گوگل]جان به بهانه بستن بند کفشش منتظرش بود
[ترجمه ترگمان]جان به بهانه بستن بند کفشش، منتظر او ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You got no right tying up people in their sleep.
[ترجمه گوگل]شما حق ندارید مردم را در خواب ببندید
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری مردم رو توی خواب راه بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Seb found Boz tying some of the bulkier items of his household to the rear of his caravan.
[ترجمه گوگل]سب بوز را در حال گره زدن برخی از اقلام حجیم‌تر خانه‌اش به عقب کاروانش پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]Seb متوجه شدند که چند تا از وسایل خانواده او را تا انتهای کاروان مشغول کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stretched a large tarpaulin over the vehicle, tying it down at the corners.
[ترجمه گوگل]او یک برزنت بزرگ روی وسیله نقلیه کشید و آن را از گوشه ها گره زد
[ترجمه ترگمان]a بزرگی را روی ماشین کشید و در گوشه و کنار آن را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She liked her hair left long, tying it with a ribbon at the nape of her neck.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت موهایش بلند بماند و آن را با روبانی در پشت گردنش ببندد
[ترجمه ترگمان]موهایش را بلند کرده بود و با روبان پشت گردنش می بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Halutzim were busy packing boxes, hammering nails, tying up chests, writing labels with thick pens and pencils.
[ترجمه گوگل]هالوتزیم ها مشغول بسته بندی جعبه ها، کوبیدن میخ ها، بستن سینه ها، نوشتن برچسب با خودکار و مدادهای ضخیم بودند
[ترجمه ترگمان]The مشغول بسته بندی جعبه ها و میخ کوبیدن و بستن صندوق و بستن برچسب ها با قلم پر و مداد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

اگه صفت باشه، محدودکننده هم میشه.
گره زدن
بخیه زدن
Stick tying
پیوند
بازی کردن
دستگیر کردن
بستن

بپرس