twitchy


(عامیانه) عصبی، دستپاچه، آسیمه

جمله های نمونه

1. He felt twitchy about the prospect of losing his job.
[ترجمه گوگل]او در مورد احتمال از دست دادن شغل خود احساس پیچ خوردگی می کرد
[ترجمه ترگمان]احساس ناراحتی می کرد که مبادا شغلش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was very twitchy about the way things would turn out.
[ترجمه گوگل]من در مورد اینکه اوضاع چگونه پیش خواهد رفت، بسیار متحیر بودم
[ترجمه ترگمان]من خیلی نگران بودم که اوضاع از چه قرار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. On camera he appears twitchy and ill at ease.
[ترجمه گوگل]جلوی دوربین او به نظر می‌رسد که تکان‌خورده و راحت است
[ترجمه ترگمان]با دوربین عصبی و ناراحت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The president is reportedly getting twitchy about the recent fall in his popularity.
[ترجمه گوگل]بر اساس گزارش‌ها، رئیس‌جمهور در مورد کاهش اخیر محبوبیت خود دچار تنبلی شده است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که رئیس جمهور از سقوط اخیر محبوبیت خود تنگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her legs began to feel twitchy.
[ترجمه گوگل]پاهایش شروع به تکان خوردن کردند
[ترجمه ترگمان]پاهایش دیوانه وار شروع به تپیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. People are beginning to get twitchy about all these rumours.
[ترجمه گوگل]مردم در مورد همه این شایعات شروع کرده اند
[ترجمه ترگمان]مردم در حال twitchy از این شایعات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lynda Steadman is delightfully twitchy and broken as Annie, the more sensitive friend.
[ترجمه گوگل]لیندا استیدمن در نقش آنی، دوست حساس‌تر، به طرز لذت‌بخشی می‌پیچد و شکسته است
[ترجمه ترگمان]Lynda Steadman، دوست حساس تری، تنگ و تنگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Skinheads, on the other hand, are nervous and twitchy.
[ترجمه گوگل]از طرف دیگر، اسکین هدها عصبی و پرانرژی هستند
[ترجمه ترگمان]skinheads، از طرف دیگه عصبی و عصبی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Frankie's twitchy legs and itchy scalp pulled his thoughts back to the present.
[ترجمه گوگل]پاهای پرش و خارش سر فرانکی افکار او را به زمان حال بازگرداند
[ترجمه ترگمان]پاهای عصبی فرانکی و خارش پوست سرش را به زمان حال عقب کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The charity world is getting twitchy.
[ترجمه گوگل]دنیای خیریه در حال تکان خوردن است
[ترجمه ترگمان]جهان خیریه داره twitchy می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But these days the Tories are an unusually twitchy lot.
[ترجمه گوگل]اما این روزها محافظه‌کاران به‌طور غیرمعمولی پر پیچ و خم هستند
[ترجمه ترگمان]اما این روزها، محافظه کاران بسیار twitchy هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. People are beginning to get twitchy about all the bad news.
[ترجمه گوگل]مردم در مورد همه اخبار بد شروع به لرزیدن کرده اند
[ترجمه ترگمان]مردم کم کم نگران اخبار بد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was still twitchy and we awaited Ann's return anxiously.
[ترجمه گوگل]او هنوز تکان می خورد و ما مشتاقانه منتظر بازگشت آن بودیم
[ترجمه ترگمان]او هنوز عصبی بود و ما منتظر بازگشت آن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Markets are rightly twitchy because trade disputes have a nasty habit of escalating.
[ترجمه گوگل]بازارها به درستی پر پیچ و خم هستند، زیرا اختلافات تجاری عادت بدی به تشدید دارند
[ترجمه ترگمان]بازارها به درستی twitchy هستند، چرا که اختلافات تجاری، عادت ناخوشایندی در حال افزایش دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are twitchy, you are anxious or uneasy about something and so are behaving nervously; an informal word.

پیشنهاد کاربران

دلواپس - نگران
🔸 **معادل فارسی:**
تکان دهنده / بی قرار / عصبی / پرجنب و جوش
در زبان محاوره ای:
یه کم دست و پا چلفتی یا پرحرکت و عصبی بودن، مثل کسی که نمی تواند آروم باشه
- - -
🔸 **تعریف ها:**
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( فیزیکی – حرکتی ) :**
داشتن حرکات کوچک و غیرارادی، به خصوص در چشم یا دست.
مثال: His eye was twitchy after staring at the screen all day.
چشمش بعد از یک روز خیره شدن به صفحه نمایش، تیک داشت.
2. ** ( روانی – احساسی ) :**
بی قرار، عصبی و مضطرب بودن؛ آماده ی واکنش سریع یا پرتنش.
مثال: She gets twitchy whenever she’s under pressure.
هر وقت تحت فشار باشد، عصبی و بی قرار می شود.
3. ** ( استعاری – رفتار روزمره ) :**
رفتار یا واکنش های ناگهانی و غیرقابل پیش بینی ناشی از استرس، اضطراب یا کم صبری.
مثال: The dog was twitchy around strangers.
سگ در حضور غریبه ها عصبی و مضطرب بود.
- - -
🔸 **مترادف ها:**
jumpy – fidgety – restless – nervous – skittish – antsy – edgy

دستپاچه - دارای تیک عصبی