1. think twice
مجددا مورد تفکر قرار دادن،مداقه کردن
2. he is twice as fast
سرعت او دو برابر است.
3. i am twice as old as you are
سن من دو برابر سن تو است.
4. lightning struck twice
آذرخش دوباره برق زد (رخشید).
5. once or twice
یک یا دو بار
6. once bitten, twice shy
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
7. once bitten, twice shy
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
8. he was elected twice
او دو بار انتخاب شد.
9. i saw him twice
دوبار او را دیدم.
10. its bulk is twice that of an elephant
گندگی آن دو برابر فیل است.
11. the grenade bounced twice and exploded
نارنجک دو بار جهش کرد و منفجر شد.
12. the speaker was twice required to pronounce on the subject of free speech
دو بار از سخنران خواسته شد که نظر خود را درباره ی آزادی بیان اعلام کند.
13. tie the string twice so that it doesn't open
ریسمان را دوبار گره بزن تا باز نشود.
14. lightning never strikes twice in the same place
هیچ رویدادی به همان شکل سابق تکرار نمی شود
15. ali asghar stabbed him twice
علی اصغر به او دو ضربه چاقو زد.
16. birds molt once or twice a year
پرندگان سالی یک یا دو بار پر می ریزند.
17. he appeared in court twice
او دوبار در دادگاه حاضر شد.
18. he fumbled the ball twice
دوبار توپ از دستش افتاد.
19. he was crowned champion twice
او دو بار جایزه ی قهرمانی گرفت.
20. my cleaning woman comes twice a week
مستخدمه ی من هفته ای دو بار می آید.
21. nadder vanquished the indians twice
نادر دوبار هندیان را شکست داد.
22. she cut the cards twice
او ورق ها را دوبار بر زد.
23. she failed the test twice
او دوبار در امتحان رد شد.
24. she popped her revolver twice
دوبار هفت تیر خود را آتش کرد.
25. the car broke down twice
اتومبیل دوبار خراب شد.
26. the horse's legs twitched twice and then he died
پاهای اسب دوبار وا خورد و سپس مرد.
27. the news is reported twice a day
اخبار روزی دوبار گزارش می شود.
28. the painting sold for twice the reserve price
نقاشی به دو برابر بهای تعیین شده به فروش رفت.
29. this goat is milked twice a day
این بز را روزی دوبار می دوشند.
30. he served on a jury twice
دوبار در هیات داوران (دادگاه) عضو بود.
31. i was burned by him twice
دوبار سرم کلاه گذاشت.
32. last week he missed class twice
هفته ی گذشته دوبار در کلاس نبود.
33. she rapped on the door twice
دوبار در را زد.
34. the driver blinked his lights twice and then stopped the car
راننده دوبار چراغ ها را خاموش و روشن نمود و سپس ماشین را متوقف کرد.
35. they will give out dividends twice a year
سود سهام را سالی دوبار خواهند داد.
36. he was pitted against a man twice his size
او در مقابل مردی قرار داشت که دو برابر هیکل او بود.
37. she redeemed her championship by winning twice
با دوبار بردن مقام قهرمانی خود را دوباره به دست آورد.
38. the friend whom ali had saved twice
دوستی که علی او را دو بار نجات داده بود
39. he didn't repeat the poem more than twice before he had it pat
دوبار بیشتر شعر را تکرار نکرد و آن را کاملا از حفظ شد.
40. last year he visited his mother only twice
پارسال فقط دوبار به دیدن مادرش رفت.
41. my mother used to wash the drapes twice a year
مادرم سالی دوبار پرده ها را می شست.
42. the universal education bill which has been amended twice
لایحه ی آموزش همگانی که تاکنون دوبار اصلاح شده است