• : تعریف: abbreviation of "television." • مشابه: tube
جمله های نمونه
1. Last night they stayed at home and watched TV.
[ترجمه گوگل]دیشب در خانه ماندند و تلویزیون تماشا کردند [ترجمه ترگمان]دیشب آن ها در خانه ماندند و تلویزیون تماشا کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The comedian will chair a new TV panel game.
[ترجمه گوگل]این کمدین مدیریت یک بازی پنل تلویزیونی جدید را بر عهده خواهد داشت [ترجمه ترگمان]این کمدین یک بازی پانل تلویزیونی جدید را بر عهده خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. So much of what's on TV is pure dross.
[ترجمه حسین] خیلی از چیز هایی که در تلویزیون پخش می شود ، آشغال محض است
|
[ترجمه بلوچ] 95٪ اخباری که در تلویزیون پخش میشود مخلوطی از دروغ بیش نیستند
|
[ترجمه گوگل]خیلی از چیزهایی که در تلویزیون پخش می شود تفاله خالص است [ترجمه ترگمان]بسیاری از چیزی که در تلویزیون وجود دارد، طلای خالص است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The show was the biggest flop in TV history.
[ترجمه گوگل]این برنامه بزرگترین شکست در تاریخ تلویزیون بود [ترجمه ترگمان]این نمایش بزرگ ترین شکست در تاریخ تلویزیون بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. When questioned on TV, the minister retracted his allegations.
[ترجمه گوگل]وقتی در تلویزیون مورد سوال قرار گرفت، وزیر اتهامات خود را پس گرفت [ترجمه ترگمان]وقتی در تلویزیون مورد سوال قرار گرفت، وزیر ادعاهای خود را پس گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Are there any good programs on TV?
[ترجمه گوگل]آیا برنامه های خوبی در تلویزیون وجود دارد؟ [ترجمه ترگمان]آیا برنامه های خوبی در تلویزیون وجود دارد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A TV can be a real blessing for old people.
[ترجمه گوگل]تلویزیون می تواند یک نعمت واقعی برای افراد مسن باشد [ترجمه ترگمان]یک تلویزیون می تواند یک موهبت واقعی برای افراد مسن باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They hyped up the crowd with TV to sell their political policy.
[ترجمه گوگل]آنها برای فروش سیاست سیاسی خود، جمعیت را با تلویزیون به راه انداختند [ترجمه ترگمان]آن ها جمعیت را از تلویزیون بالا می برند تا سیاست سیاسی خود را به فروش برسانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The TV series 'An Angel at my Table' was based on the autobiographies of the New Zealand author Janet Frame.
[ترجمه گوگل]مجموعه تلویزیونی «فرشته ای سر میز من» بر اساس زندگی نامه نویسنده نیوزیلندی جانت فریم ساخته شده است [ترجمه ترگمان]مجموعه تلویزیونی یک فرشته در جدول من براساس زندگینامه نویسنده جدید جنت در نیوزیلند بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. There's too much crime and gratuitous violence on TV.
[ترجمه گوگل]در تلویزیون جرم و جنایت و خشونت بی دلیل زیاد است [ترجمه ترگمان]جنایت و خشونت gratuitous زیادی در تلویزیون وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This TV play does not seem to commend itself to me.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد این نمایش تلویزیونی خودش را به من تحسین کند [ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این بازی تلویزیون خودش را به من بسپارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They were all gathered round the TV.
[ترجمه گوگل]همه دور تلویزیون جمع شده بودند [ترجمه ترگمان]همه دور تلویزیون جمع شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Children's TV nowadays is much more entertaining.
[ترجمه گوگل]تلویزیون کودکان امروزه بسیار سرگرم کننده تر است [ترجمه ترگمان]این روزها تلویزیون کودکان بسیار سرگرم کننده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She finally got her own TV show.
[ترجمه گوگل]او بالاخره برنامه تلویزیونی خودش را داشت [ترجمه ترگمان] اون بالاخره برنامه تلویزیونی خودش رو گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Have you seen the remote control for the TV anywhere?
[ترجمه گوگل]آیا کنترل از راه دور تلویزیون را جایی دیده اید؟ [ترجمه ترگمان]آیا کنترل از راه دور برای تلویزیون را در هر جایی دیده اید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دور نشان (اختصار)
tv
کلمات اختصاری
عبارت کامل: Tele Vision موضوع: عمومی تلویزیون سامانه ای ارتباطی برای پخش و دریافت تصاویر متحرک و صداها از مسافتی دور است. همچنین دستگاه گیرنده در این سامانه، دستگاه تلویزیون نام دارد.
تخصصی
[برق و الکترونیک] television-تلویزیون سیستمی که تصاویر دیداری متوالی را به سیگنالهای الکتریکی متناظر تبدیل می کند و آن سیگنالها را با امواج رادیویی یا از طریق کابل به گیرنده های دور ارسال می کند . گیرنده با استفاده از این سیگنالها تصاویر اصلی را بازسازی می کند.
انگلیسی به انگلیسی
• device which receives television signals and displays them as pictures and sound tv is television. a tv is a television set.
پیشنهاد کاربران
تلویزیون مثال: She watched TV for an hour before going to bed. او یک ساعت تلویزیون دید قبل از خواب رفتن.
تلویزیون
ارزش زمانی ( برخی متون حقوق درباره وام ها و سود ) Time Value
چی/چند/چه T�v m�it zi؟ ساعت چند است؟ T�v Ed keg zi ni? این دیگه چه کوفتیه؟ ( ندای تعحب )
مخفف Television معمولا با حروف بزرگ TV نوشته می شود