علی الظاهر
معلوم شد. . .
مشخص شد. معلوم شد که حقیقته. . . .
کاشف به عمل آمدن
مشخص شدن
معلوم شدن
مشخص شدن
معلوم شدن
کاشف به عمل آمد
بنده برا این کلمه، این مترادف ها ر پیشنهاد میکنم:
Result ● Outcome ● end ● eventuate ● ensue
لذا؛
می تونیم این ترجمه ها ر برای این کلمه برگزینیم:
1_ حاصل از این قرار بود 2_ نتیجه این بود که 3_ پی امد این مسئله این است که 4_ ثمره ی آزمایشات این بود که 5_ سرانجام معلوم شد که 5_ منتهی شد به 6_ تهش به این ختم شد که 7_ سرانجام به. . . . . . رسیدیم که
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
Turns out that if you kill a starfish, it'll just come back to life.
ثمره ی آزمایشات این بود که اگر یک ستاره دریایی را بکشید، دوباره زنده می شود.
لذا؛
می تونیم این ترجمه ها ر برای این کلمه برگزینیم:
1_ حاصل از این قرار بود 2_ نتیجه این بود که 3_ پی امد این مسئله این است که 4_ ثمره ی آزمایشات این بود که 5_ سرانجام معلوم شد که 5_ منتهی شد به 6_ تهش به این ختم شد که 7_ سرانجام به. . . . . . رسیدیم که
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
ثمره ی آزمایشات این بود که اگر یک ستاره دریایی را بکشید، دوباره زنده می شود.
ظاهرا
از قرار معلوم
متوجه شدن
آشکار شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)