turning point

/ˈtɜːrnɪŋˈpɔɪnt//ˈtɜːnɪŋpoɪnt/

معنی: عطف، مرحله قاطع، نقطه برگشت، نقطه تحول
معانی دیگر: نقطه ی عطف، دگرگونگاه، گشتگاه، پنده ی گشت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a moment when a decisive change occurs.
مشابه: crisis

(2) تعریف: a point where something changes direction.

جمله های نمونه

1. This win could prove to be a historic turning point in the fortunes of the team.
[ترجمه گوگل]این برد می تواند یک نقطه عطف تاریخی در شانس تیم باشد
[ترجمه ترگمان]این پیروزی می تواند نقطه عطفی تاریخی در سرنوشت این تیم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The turning point in the process of growing up is when you discover the core of strength within you that survives all hurt.
[ترجمه گوگل]نقطه عطف در روند بزرگ شدن زمانی است که هسته قدرت درون خود را کشف می کنید که از هر آسیبی جان سالم به در می برد
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف در فرآیند رشد، زمانی است که شما هسته قدرت را در درون خود کشف می کنید که تمام آسیب را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His induction as a teacher was a turning point in his life.
[ترجمه گوگل]ورود او به عنوان معلم نقطه عطفی در زندگی او بود
[ترجمه ترگمان]القای او به عنوان یک معلم، نقطه عطفی در زندگی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The process of disarmament is at a crucial turning point.
[ترجمه گوگل]روند خلع سلاح در یک نقطه عطف حیاتی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]فرآیند خلع سلاح در نقطه عطف حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mid-sixties were a turning point in sports car design.
[ترجمه گوگل]اواسط دهه شصت نقطه عطفی در طراحی خودروهای اسپرت بود
[ترجمه ترگمان]اواسط دهه شصت نقطه عطفی در طراحی خودرو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The promotion marked a turning point in her career.
[ترجمه گوگل]این ترفیع نقطه عطفی در حرفه او بود
[ترجمه ترگمان]ترفیع او نقطه عطفی در حرفه خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The industrial revolution was a major historical turning point .
[ترجمه گوگل]انقلاب صنعتی یک نقطه عطف تاریخی بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]انقلاب صنعتی نقطه عطفی تاریخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a turning point in his career.
[ترجمه گوگل]این یک نقطه عطف در حرفه او بود
[ترجمه ترگمان] این یه نقطه عطف به حرفه - ش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The turning point in her political career came when she was chosen to fight a crucial by-election.
[ترجمه گوگل]نقطه عطف در حرفه سیاسی او زمانی رخ داد که او برای مبارزه با یک انتخابات میان‌دوره‌ای بسیار مهم انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف زندگی سیاسی او زمانی رخ داد که او انتخاب شد تا با انتخابات حیاتی مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That game was a turning point for the team.
[ترجمه گوگل]آن بازی نقطه عطفی برای تیم بود
[ترجمه ترگمان]این بازی یه نقطه عطف برای تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The turning point came when reinforcements arrived from the south.
[ترجمه گوگل]نقطه عطف زمانی بود که نیروهای کمکی از جنوب رسیدند
[ترجمه ترگمان]نقطه برگشت زمانی رسید که نیروی کمکی از جنوب رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In 1914 the world reached a turning point in its history.
[ترجمه گوگل]در سال 1914 جهان به نقطه عطفی در تاریخ خود رسید
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۱۴ جهان به نقطه عطفی در تاریخ خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The promotion proved to be a turning point in his career.
[ترجمه گوگل]این ارتقاء نقطه عطفی در حرفه او بود
[ترجمه ترگمان]ترفیع او نقطه عطفی در حرفه خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This proved to be the turning point of the game.
[ترجمه گوگل]این نقطه عطف بازی بود
[ترجمه ترگمان]این ثابت شد که موضوع بازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her latest novel marks a turning point in her development as a writer.
[ترجمه گوگل]آخرین رمان او نقطه عطفی در پیشرفت او به عنوان یک نویسنده است
[ترجمه ترگمان]آخرین رمان او نقطه عطفی در رشد او به عنوان یک نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

مرحله قاطع (اسم)
turning point

نقطه برگشت (اسم)
turning point

نقطه تحول (اسم)
turning point, turn-off

تخصصی

[سینما] تغییر جهت
[عمران و معماری] نقطه گردش
[زمین شناسی] نقطه چرخش، نقطه عطف - الف) یک نقطه مساحی که بر روی آن، شاخص ترازیابی قرار می گیرد (بعد از اینکه پیش بینی بر روی آن انجام گرفت و قبل از اینکه دستگاه ترازیابی تفریقی به ایستگاه دیگری منتقل شود)، بطوریکه یک دید عقب برای تعیین ارتفاع دستگاه بعد از بازچینی بدست آید. یک نقطه تقاطع بین خطوط پیمایشی، مانند نقطه مداخله گر بین دو انگپایه که بر روی آن، قرائتهای میله مساحی خوانده می شوند. این نقطه به منظور دادن امکان حرکت به جلوی دستگاه ترازیابی (بطور متناوب حرکت جهش وار با میله مساحی) در امتداد خط پیمایش بدون فاصله ای در یک سری اختلاف ارتفاع اندازه گیری شده، بوجود آمده است. مخفف TP. - ب) یک هدف فیزیکی که نشان دهنده یک نقطه چرخش است، مانند یک میخ فلزی یا دیرک فلزی که به درون زمین فرو شده است.
[ریاضیات] نقطه ی برگشت

انگلیسی به انگلیسی

• stage where things change and begin again
a turning point is a time at which an event or change occurs which greatly affects the future of a person or thing.

پیشنهاد کاربران

نقطه عطف
مثال:
Therefore, this event is a significant, unforgettable historic occurrence and a turning point in our history.
بنابراین این حادثه یک اتفاق مهم و فراموش نشدنی تاریخی و یک نقطه عطف در تاریخ ما است.
بزنگاه زندگی. حساس ترین و تاثیر گذار ترین لحظه ی زندگی هر فرد
برگشت روند
نقطه برگشت روند
نقطه عطف
لحظه ی سرنوشت ساز
سرنوشت ساز
تعیین کننده
turning point ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: نقطۀ عطف 1
تعریف: ← نقطۀ پیمایش
Boris Johnson: Humanity is reaching a 🚩turning point🚩 on climate change
BBC. co. uk@
A moment of change
نقطه تحول، نقطه دگرگونی
نقطه عطف، نقطه دگرگونی
becom apparent= نقطه بر گشت
نقطه ی عطف ، نقطه تحول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس