turn the scale

جمله های نمونه

1. The new development turned the scales in favor of that school.
[ترجمه گوگل]توسعه جدید ترازو را به نفع آن مدرسه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]توسعه جدید مقیاس ها رو به نفع این مدرسه تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The evidence given by his friend turned the scales, and the boy was set free.
[ترجمه گوگل]شواهدی که دوستش داد ترازو را برگرداند و پسر آزاد شد
[ترجمه ترگمان]شهادت دوستش ترازو را برگرداند و پسرک آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The jockey turned the scales at 80 lb.
[ترجمه گوگل]جوکی ترازو را در 80 پوند چرخاند
[ترجمه ترگمان]شرکت اسب سوار این مقیاس ها رو به ۸۰ پوند تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were more lightly armed than Alfonso's knights, but their new way of fighting turned the scales in their favour.
[ترجمه گوگل]آن‌ها نسبت به شوالیه‌های آلفونسو مسلح‌تر بودند، اما شیوه‌ی جدید مبارزه‌ی آن‌ها، ترازو را به نفع آنها تغییر داد
[ترجمه ترگمان]ان ها more از شوالیه های آلفونسو بودند، اما شیوه جدید جنگیدن با scales به نفع آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He now weighs twenty nine pounds . . . week old lambs would normally turn the scales at around fifteen pounds.
[ترجمه گوگل]او اکنون بیست و نه پوند وزن دارد بره‌های یک هفته‌ای معمولاً فلس‌ها را حدود پانزده پوند می‌چرخانند
[ترجمه ترگمان]حالا او بیست و نه پوند وزن دارد، و به طور معمول هفته ای پانزده پا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tip the scales, give one side an advantage

پیشنهاد کاربران

بپرس