turn the corner


رو به بهبود گذاشتن

جمله های نمونه

1. As you turn the corner, the road dips suddenly.
[ترجمه گوگل]با پیچیدن به گوشه، جاده به طور ناگهانی فرو می رود
[ترجمه ترگمان]همون طور که تو پیچ رو پیچ می کنی جاده یهو قاطی میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I thought by January we would turn the corner.
[ترجمه احسان] من فکر کردم اوضاعمون تا ژانویه بهتر می شود
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم تا ژانویه ما به گوشه و کنار می رویم
[ترجمه ترگمان]من تا ژانویه فکر کردم که ما پیچ را turn
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Now I have stairs which actually turn the corner into a splendid hall.
[ترجمه گوگل]اکنون پله هایی دارم که در واقع گوشه را به یک سالن باشکوه تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]حالا از پله ها بالا می روم که در واقع گوشه ای را به یک تالار باشکوه تبدیل می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Vick couldn't run straight ahead, and he couldn't turn the corner.
[ترجمه گوگل]ویک نمی توانست مستقیم جلوتر بدود و نمی توانست گوشه را بپیچد
[ترجمه ترگمان]ویک نمی توانست جلو برود، و او نمی توانست آن گوشه را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Facing the earthquake, we should turn the corner together!
[ترجمه Ati] در مواجهه با زلزله ما باید با کمک هم لز بحران عبور کنیم و سختی هارو پشت سر بگذاریم
|
[ترجمه گوگل]در مواجهه با زلزله باید با هم گوشه را بپیچیم!
[ترجمه ترگمان]روبرو شدن با زلزله، ما باید با هم پیچ بخوریم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Slow down before you turn the corner.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بپیچید سرعت خود را کم کنید
[ترجمه ترگمان] آروم باش، قبل از اینکه پیچ رو عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Everyone said, " Just wait, you'll turn the corner, give It'some time. "
[ترجمه گوگل]همه گفتند: "فقط صبر کن، تو گوشه ای را می پیچی، کمی زمان بده "
[ترجمه ترگمان]همه می گفتند: \" صبر کنید، گوشه را می چرخانید، کمی وقت بدهید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then I saw a taxi turn the corner -- and knew it was him!
[ترجمه گوگل]سپس یک تاکسی را دیدم که پیچید - و فهمیدم که او بود!
[ترجمه ترگمان]بعدش یه تاکسی دیدم که پیچ خورد … و فهمید که خودشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I really hope that you can turn the corner and make it eventually!
[ترجمه هاشم] من امیدوارم شما بتوانید موانع را پشت سر بگذاری و در نهایت آن را بسازی
|
[ترجمه گوگل]من واقعاً امیدوارم که بتوانید گوشه را بچرخانید و در نهایت آن را بسازید!
[ترجمه ترگمان]من واقعا امیدوارم که شما بتونید اون گوشه رو پیدا کنید و موفق بشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your husband's operation was successful, but he turn the corner for at least 48 hours.
[ترجمه گوگل]عمل شوهرت موفقیت آمیز بود، اما او حداقل 48 ساعت در گوشه و کنار رفت
[ترجمه ترگمان]عمل شوهرت موفق بود، اما حداقل تا ۴۸ ساعت دیگه اون گوشه رو بپیچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He spun the wheel of his car to turn the corner.
[ترجمه گوگل]چرخ ماشینش را چرخاند تا بپیچد
[ترجمه ترگمان]او چرخ ماشینش را چرخاند تا پیچ را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where to turn the corner is a difficult problem.
[ترجمه گوگل]محل پیچیدن گوشه مشکل دشواری است
[ترجمه ترگمان]جایی که پیچ جاده یک مشکل دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be careful when you turn the corner.
[ترجمه گوگل]هنگام پیچیدن گوشه مراقب باشید
[ترجمه ترگمان] وقتی پیچ رو عوض کردی مراقب خودت باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We had an earlier start than I expected and now we are taking more time to turn the corner.
[ترجمه گوگل]ما شروعی زودتر از آنچه انتظار داشتم داشتیم و اکنون زمان بیشتری را برای برگرداندن پیچ می گذرانیم
[ترجمه ترگمان]ما زودتر از آنچه انتظار داشتم شروع کردیم و حالا وقت بیشتری داریم تا پیچ را عوض کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You tend to breathe a sigh of relief as you turn the corner.
[ترجمه گوگل]هنگام چرخش به گوشه، تمایل دارید نفس راحتی بکشید
[ترجمه ترگمان]وقتی پیچ رو پیچ می کنی، نفس راحتی می کشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• go around the block on the street

پیشنهاد کاربران

عبارت **"turn the corner"** به طور استعاری به معنای عبور از یک نقطه دشوار یا بحرانی در یک مسیر است. این عبارت از مفهومی گرفته شده که وقتی یک راننده در حال حرکت است و به گوشه یا پیچ جاده می رسد، به طور طبیعی از یک بخش سخت یا خطرناک عبور می کند و وارد مسیر آسان تر یا ایمن تر می شود. این عمل نمادین به عنوان **پیشرفت یا بهبود** در شرایط دشوار در نظر گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

corner: تنگنا - مخمصه - گیر - کنج
در استفاده استعاری، این عبارت وقتی گفته می شود که فرد یا گروه از یک بحران یا مشکل بزرگ عبور کرده و شرایط به سمت بهبود می رود. برای مثال:
- "After months of struggle, we finally turned the corner. "
یعنی: "بعد از ماه ها تلاش و مشکلات، بالاخره از مرحله سخت عبور کردیم. "
این استفاده به معنای شروع یک دوره جدید، بهتر یا راحت تر است، مشابه زمانی که کسی در جاده ای پیچ را پشت سر می گذارد و به مسیر هموارتر وارد می شود.
1. After a long period of struggle, she finally turned the corner and began to feel better again.
بعد از مدت ها تلاش، بالاخره او از بحران عبور کرد و دوباره احساس بهتری پیدا کرد.
2. The team has been performing poorly, but they turned the corner with the new coach.
تیم عملکرد ضعیفی داشت، اما با آمدن مربی جدید اوضاع بهبود یافت.
3. It seemed like they would never get over the crisis, but they turned the corner after some time.
به نظر می رسید که آنها هرگز از بحران عبور نخواهند کرد، اما بعد از مدتی اوضاع بهتر شد.
4. The company is just starting to turn the corner after a rough financial year.
شرکت به تازگی بعد از یک سال مالی سخت، شروع به بهبود شرایط کرده است.
5. Once I stopped worrying about every little thing, I really turned the corner in my mental health.
وقتی دیگر نگران هر چیز کوچک نبودم، واقعا اوضاع روانی ام بهتر شد.
6. The project seemed doomed to fail, but they turned the corner with a fresh perspective.
پروژه به نظر شکست خورده می رسید، اما با یک دیدگاه تازه اوضاع تغییر کرد.
7. After several failed attempts, he finally turned the corner and solved the problem.
بعد از چندین تلاش ناموفق، بالاخره او از مشکل عبور کرد و آن را حل کرد.
8. The negotiations have been tough, but they seem to have turned the corner recently.
مذاکرات سخت بود، اما به نظر می رسد اخیرا اوضاع بهبود یافته است.
9. She was struggling with the new role, but once she understood the expectations, she turned the corner.
او در انجام نقش جدید مشکل داشت، اما وقتی انتظارات را درک کرد، اوضاع بهتر شد.
10. It took a while, but after the meeting with the client, we finally turned the corner in our relationship.
مدتی طول کشید، اما بعد از ملاقات با مشتری، بالاخره روابط مان بهتر شد.
chatgpt

To begin to improve after a problem
تو سراشیبی افتادن ( اوضاع، کارا یا چیزی )
شرایط بحرانی را پست سر گذاشتن و شروع به پیشرفت کردن
improve
عبور از شرایط سخت
عبور از مسیر سخت
گذراندن سختی
پشت سر گذاشتن سختی
شرایط دشوار را پشت سر گذاشتن
to get past the most difficult area or period in something and begin to improve The company claims it has turned the corner and will be profitable soon

بپرس