turn one's back
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
اصطلاح ) To turn one's back on ( something or someone
پشت کردن ( به کسی یا چیزی ) ، نادیده گرفتن، توجه نکردن، درنظر نگرفتن، طرد کردن، روی برگرداندن ( از کسی یا چیزی )
مثال:
After becoming a successful writer, Jim turned his back on all the people he used to know back home
... [مشاهده متن کامل]
جیم بعد از تبدیل شدن به یک نویسنده موفق، به همه کسانی که قبلنا هم ولایتی خودش میدونست، پشت کرد!
پشت کردن ( به کسی یا چیزی ) ، نادیده گرفتن، توجه نکردن، درنظر نگرفتن، طرد کردن، روی برگرداندن ( از کسی یا چیزی )
مثال:
... [مشاهده متن کامل]
جیم بعد از تبدیل شدن به یک نویسنده موفق، به همه کسانی که قبلنا هم ولایتی خودش میدونست، پشت کرد!