turn on

/ˈtɜːrnˈɑːn//tɜːnɒn/

معنی: روشن کردن، بجریان انداختن، شیر آب یا سویچ برق را باز کردن
معانی دیگر: 1- (جریان آب یا گاز و غیره را) باز کردن 2- (رادیو یا تلویزیون و غیره را) روشن کردن 3- (خودمانی) نشئه کردن، (با مواد مخدر) سرکیف آوردن 4- شهوتی کردن، تحریک جنسی کردن 5- سرشوق آوردن، اشتیاق انگیز، دلگرم کننده، انگیزان، هیجان انگیز، شیراب یا سویچ برق را بازکردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to start the power or flow of something.

- Turn on the light. It's dark in here.
[ترجمه آیدا معاذاللهی] چراغ را روشن کن اینجا تاریک است
|
[ترجمه Arghavan editor] چراغ را روشن کن، اینجا تاریک است
|
[ترجمه گوگل] چراغ را روشن کن اینجا تاریک است
[ترجمه ترگمان] چراغ رو روشن کن اینجا تاریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) a thing or person that excites, arouses, or fascinates.

جمله های نمونه

1. Connect the hose to the tap and turn on the tap.
[ترجمه مهدی] شلنگ را به شیر وصل کنید و شیر آب را باز کنید
|
[ترجمه maedeh] چراغ را روشن کن. اینجا تاریک است
|
[ترجمه گوگل]شیلنگ را به شیر وصل کنید و شیر را باز کنید
[ترجمه ترگمان]شلنگ را به شیر وصل کنید و شیر آب را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She heard him turn on the shower.
[ترجمه گوگل]شنید که او دوش را باز کرد
[ترجمه ترگمان]شنید که دارد دوش می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When you turn on a transistorized radio, the sound comes on immediately; when you turn off, it fades out gradually.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک رادیو ترانزیستوری را روشن می کنید، صدا بلافاصله روشن می شود وقتی خاموش می کنید، به تدریج محو می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی که تو رادیو را روشن می کنی، صدا بلافاصله روشن می شود؛ وقتی خاموش می شوی، کم کم محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I pushed the button to turn on the radio.
[ترجمه گوگل]دکمه را فشار دادم تا رادیو روشن شود
[ترجمه ترگمان]دکمه را فشار دادم تا رادیو را روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Please turn on the TV. turn on.
[ترجمه گوگل]لطفا تلویزیون را روشن کنید روشن کن
[ترجمه ترگمان]لطفا تلویزیون رو روشن کنید turn
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I want to turn on the television.
[ترجمه گوگل]من می خواهم تلویزیون را روشن کنم
[ترجمه ترگمان]میخوام تلویزیون رو روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When you want a bath,you turn on the tap.
[ترجمه گوگل]وقتی می خواهید حمام کنید، شیر آب را باز می کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی حموم کنی، شیر رو روشن می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's our turn on the roller coaster.
[ترجمه گوگل]نوبت ما در ترن هوایی است
[ترجمه ترگمان]الان نوبت ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This tap is stiff; it won't turn on.
[ترجمه برزگر] این شیر سفت است باز نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]این شیر سفت است روشن نمی شود
[ترجمه ترگمان]این ضربه محکم است، روشن نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Connect the hose to the tap and turn on the water.
[ترجمه گوگل]شلنگ را به شیر آب وصل کنید و آب را باز کنید
[ترجمه ترگمان]شلنگ را به شیر آب وصل کنید و آب را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many young people are taking drugs to turn on.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوانان برای روشن کردن مواد مخدر مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جوانان مواد مخدر مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You'd turn on the water, and it would shoot straight up in the air.
[ترجمه مهشید] آب را باز میکردی و اون مستقیم به هوا می پاشید
|
[ترجمه گوگل]آب را روشن می‌کردی و مستقیماً در هوا شلیک می‌کرد
[ترجمه ترگمان]به آب تبدیل می شدی و مستقیم به هوا پرتاب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's cold in here - should I turn on the furnace?
[ترجمه گوگل]اینجا سرد است - آیا باید کوره را روشن کنم؟
[ترجمه ترگمان]اینجا سرده - باید از کوره در برم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Take the second turn on the left.
[ترجمه گوگل]پیچ دوم سمت چپ را بگیرید
[ترجمه ترگمان] سمت چپ رو بپیچ سمت چپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll turn on the heater.
[ترجمه گوگل]بخاری را روشن می کنم
[ترجمه ترگمان]بخاری را روشن می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

به جریان انداختن (فعل)
turn on

شیر آب یا سویچ برق را باز کردن (فعل)
turn on

تخصصی

[کامپیوتر] روشن کردن
[برق و الکترونیک] راه اندازی

انگلیسی به انگلیسی

• operate, make an electrical device start functioning; make or become elated or euphoric (slang); be dependent upon; open; address someone angrily; turn around
something or someone that is a turn-on makes you feel sexually excited; an informal word.

پیشنهاد کاربران

سکسی
Don't you think she is a turn on?
فکر نمیکنی اون دختره سکسیه؟
فعال کردن
معادل واژه: enable
دستگاه، سیستم یا ویژگی را آماده به خدمت و کاربردی کردن
Turn on Internet to Download:
برای بارگیری اینترنت را فعال کنید
حمله کردن به قصد نابودی
TURN ON
یه معنی دیگه ام داره مثل
SHE TURNS ME ON
یعنی اون تو کفه منه
شیر آب باز کردن
When you hear her turn on the shower
وقتی که می شنوی اون شیر آب حموم رو باز کرد
turn on someone
to attack or criticize someone suddenly and unexpectedly
حمله کردن یا انتقاد ناگهانی و غیرمنتظره به کسی
Suddenly she just turned on me and accused me of undermining her
He suddenly turned on me and accused me of not supporting him when he needed it
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/turn-on
به کسی پریدن ( لفظی )
turn on some one
به چیزی وابسته بودن
به سمتی چرخیدن
مثال:
Turning on the narrow ledge, he scanned the mountainside for something he recognized
Turn on:sexy
توضیح دادن
و اینکه کسانی که می گویند turn on یعنی بر انگیختن غلطه stimulate میشه برانگیختن
یک septable phrasal verb
یعنی روشن کردن ( چراغ ، تلویزیون، لپ تاپ ، رادیو و. . . )
Synonym off : shut on
حمله کردن فیزیکی ( یا انتقاد شدید و کوبنده کردن )
از فیلم Hunger Game
thirteen districts rebelled against the country that fed them supported them. . . Brother turned on brother until nothing remained
...
[مشاهده متن کامل]

13 ناحیه بر علیه دولتی که به آنها غذا می داد ازشون حمایت می کرد قیام کردند . برادر به برادر حمله کرد ( جنگ شد ) تا وقتی که چیزی بر جای نماند ( همه چیز نابود شد )

حشری کردن
What turns you on چی تو رو حشری میکنه
از خود بروز دادن یک ویژگی
He can really turn on the charm when he wants to.
بستگی داشتن
The success of the talks turns on whether both sides are willing to make some concessions.
تحریک کردن
انتقاد شدید کردن از کسی، حمله ور شدن
حشری کردن

بستگی داشتن به چیزی
حمله غافلگیرانه به کسی
روشن کردن.
Light , Lighten.
حشری کردن
روشن کردن
ناگهان پرخاش کردن به
ناگهان به کسی توپیدن
خیانت کردن

روی آوردن به چیزی
پشت کردن
they turned on me
if a situation, event, argument etc turns on a particular thing or idea, it depends on that thing:
به ناگاه ( ناگهان ) حمله/انتقاد کردن
to attack or criticize someone suddenly
تحریک شدن
جذاب
روشن کردن یک وسیله برقی یا زیاد کردن ولوم وسیله برقی این کلمه معنی تحریک کردن جنسی هم میده
حمله کردن به کسی بصورت ناگهانی
زیاد کردن. . . افزایش دادن
شیرآب یا سویچ برق را باز کردن، به جریان انداختن، روشن کردن،
هیجان زده کردن
روشن کردن، به جریان انداختن ( آب و . . )
دستگاه الکترونیکی رو روشن کردن، و turn one on هم به معنای تحریک کردن یک شخص از لحاظ جنسی معنی میده. You're turning me on
حمله کردن
. lions might turn on me
شیرها ممکنه بهم حمله کنن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس