🔹 معادل فارسی:
رها کردن / آزاد کردن / ول کردن
در زبان محاوره ای: دست کسی رو باز گذاشتن، چیزی رو از قید درآوردن، ول دادن
🔹 مترادف ها:
set free / release / let go / unleash / liberate
🔹 مثال ها:
... [مشاهده متن کامل]
He turned the dog loose in the yard.
او سگ را در حیاط رها کرد.
When she gets on stage, she turns loose all her energy.
وقتی روی صحنه می ره، تمام انرژی اش رو آزاد می کنه.
The government turned loose the media after years of censorship.
دولت رسانه ها را پس از سال ها سانسور آزاد کرد.
رها کردن / آزاد کردن / ول کردن
در زبان محاوره ای: دست کسی رو باز گذاشتن، چیزی رو از قید درآوردن، ول دادن
🔹 مترادف ها:
🔹 مثال ها:
... [مشاهده متن کامل]
او سگ را در حیاط رها کرد.
وقتی روی صحنه می ره، تمام انرژی اش رو آزاد می کنه.
دولت رسانه ها را پس از سال ها سانسور آزاد کرد.
رها کردن . رها شدن
آزاد شدن، وارد شدن، رها شدن