turn around

پیشنهاد کاربران

تغییر مسیر دادن
روی برگرداندن
دور زدن .
سر و ته کردن
1_ازین رو به اون رو شدن، دگرگونی: این شرکت بعد از 6 ماه ازین رو به اون رو شد! 2_با کدوم منطق _با چه رویی بگم، پا روی حقایق گذاشتن: با چه رویی صرفا بهشون بگم متاسفم! 3_برگشتن، گردش:برگشتم تا ببینم چه کسی در تعقیب منه! 4_بازگشت ( به بازی در ورزش یا فوتبال )
متحول کردن
turn around
phrasal verb
to change an unsuccessful business, plan, or system so that it becomes successful
The new management team turned the ailing company around in under six months.
تِرن سامثینگ اِرَوُند:
میشه تغییر دادن وضعیت ( به یک وضعیت امیدوار کننده )
کامل کردن ( پروژه و . . . ) ، تکمیل کردن
تغیر گردن
Problems we're hoping will turn around
مشکلاتی که امیدوار هستیم که تغیر کند
دور زدن
روی برگرداندن
چرخیدن
زیر و رو شدن

بپرس