turgid

/ˈtɜːrdʒəd//ˈtɜːdʒɪd/

معنی: باد کرده، متورم، اماس دار، متسع
معانی دیگر: آماسیده، ورم کرده، پر طمطراق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: turgidly (adv.), turgidity (n.), turgidness (n.)
(1) تعریف: overwrought in language or style; too solemn or too ornate; inflated; bombastic.
متضاد: simple
مشابه: pompous

- He thought the new minister a pompous man, with his turgid sermons and lofty manner.
[ترجمه گوگل] او وزیر جدید را مردی پر زرق و برق، با موعظه‌های تند و رفتار بلندش می‌پنداشت
[ترجمه ترگمان] به نظرش می آمد که کشیش جدید، یک مرد مغرور، با وعظ پر طمطراق و رفتار lofty
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: swollen, as from a fluid or inner pressure.

- a turgid leaf cell
[ترجمه گوگل] یک سلول برگ متورم
[ترجمه ترگمان] یک سلول پر از آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The river rolled darkly brown and turgid.
[ترجمه گوگل]رودخانه به رنگ قهوه ای تیره و متلاطم در آمد
[ترجمه ترگمان]رودخانه به رنگ قهوه ای تیره و پر جنب و جوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He used to make extremely dull, turgid and frankly boring speeches.
[ترجمه گوگل]او معمولاً سخنرانی‌های بسیار کسل‌کننده، کسل‌کننده و رک و پوست کنده می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت که به طرز بسیار خسته کننده، ساده و ساده و کسل کننده حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As the big vessel came up tense and turgid I thrust in the needle and injected the adrenalin.
[ترجمه گوگل]وقتی رگ بزرگ متشنج و متورم بالا آمد، سوزن را فرو کردم و آدرنالین تزریق کردم
[ترجمه ترگمان]همان طور که کشتی بزرگ عصبی و آشفته به نظر می رسید، من در سوزن فرو رفتم و the را تزریق کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He found the whole conversation stilted and turgid.
[ترجمه گوگل]او کل مکالمه را گیج و مبهم دید
[ترجمه ترگمان]تمام گفتگو را با لحنی خشک و پر طمطراق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not far away a turgid and fast moving river rushed southward in narrow gorges.
[ترجمه گوگل]نه چندان دور، رودخانه‌ای متلاطم و سریع در دره‌های باریک به سمت جنوب می‌آمد
[ترجمه ترگمان]رودخانه تند و تند و تند که از سوی جنوب به سوی جنوب می پیچید، در دره های تنگ به سوی جنوب منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He succeeded in presenting Heidegger's often turgid style in a readable and idiomatic English.
[ترجمه گوگل]او موفق شد سبک غالباً تند هایدگر را به زبان انگلیسی خوانا و اصطلاحی ارائه کند
[ترجمه ترگمان]او موفق به ارائه سبک زندگی ساده هایدگر به زبان انگلیسی خوانا و خوانا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. the turgid waters of the Thames.
[ترجمه گوگل]آب های متلاطم تیمز
[ترجمه ترگمان]آب های turgid رودخانه تایمز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The flowers are still crisp and turgid.
[ترجمه گوگل]گل ها هنوز ترد و چروک هستند
[ترجمه ترگمان]گل ها هنوز ترد و turgid هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On 23 February 20 a turgid draw between Manchester United and Marseille was watched by 623m viewers, taking almost a quarter of the total UK TV audience.
[ترجمه گوگل]در 23 فوریه 20 فوریه تساوی متشنج بین منچستریونایتد و مارسی توسط 623 میلیون بیننده تماشا شد که تقریباً یک چهارم کل مخاطبان تلویزیون بریتانیا را به خود اختصاص داد
[ترجمه ترگمان]در تاریخ ۲۳ فوریه، حدود ۶۲۳ میلیون بیننده را تماشا کردند که تقریبا یک چهارم از کل بینندگان تلویزیون بریتانیا را به خود اختصاص دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rest of the arts scene looks increasingly turgid by comparison.
[ترجمه گوگل]بقیه صحنه های هنری در مقایسه به طور فزاینده ای تیره به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]بقیه صحنه هنر به شکل فزاینده ای با مقایسه ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Frankenstein was already turgid ; Percy made it more so.
[ترجمه گوگل]فرانکشتاین قبلاً متحیر شده بود پرسی آن را بیشتر کرد
[ترجمه ترگمان]Frankenstein پیش از پیش آشفته بود، \"پرسی\" بیشتر از اینا ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His style is turgid, boring.
[ترجمه گوگل]سبک او تند، خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]سبک او ساده و کسل کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A year later he moved again, to become deputy editor of the party's turgid theoretical review, Tarsadalmi Szemle.
[ترجمه گوگل]یک سال بعد او دوباره نقل مکان کرد تا به عنوان معاون سردبیر بررسی تئوریک حزب، Tarsadalmi Szemle، انتخاب شود
[ترجمه ترگمان]یک سال بعد، او دوباره نقل مکان کرد تا به عنوان معاون سردبیر این بازبینی نظری این حزب، Tarsadalmi Szemle، معاون سردبیر این حزب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some surprise managed to shoulder its way into Jenner's turgid writing.
[ترجمه گوگل]برخی از شگفتی‌ها توانستند راه خود را به نوشته‌های گیج‌کننده جنر باز کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از تعجب دهانشان را باز کرد و به سوی نوشتن turgid (turgid)به راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All it seemed to do was circulate the warm turgid air.
[ترجمه گوگل]تنها کاری که به نظر می رسید این بود که هوای گرم و متلاطم را به گردش درآورد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تنها کاری که انجام می دهد این است که هوای گرم و turgid جریان داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باد کرده (صفت)
ventricular, tumescent, baggy, puffy, billowy, bouffant, protuberant, ventricose, turgid, tumid, turgescent

متورم (صفت)
inflamed, swollen, inflated, ventricose, dropsical, turgid, gouty, tumorous, tumid, turgescent, torose, tumefacient

اماس دار (صفت)
turgid, tumefactive

متسع (صفت)
turgid, varicose

انگلیسی به انگلیسی

• swollen; pompous, bombastic
a turgid mass, especially of water or mud, is thick and rather unpleasant to look at; a literary word.
a turgid piece of writing, play, or film is difficult to understand and very boring; a literary word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Swollen or distended, often used to describe language that is pompous; swollen
🔍 مترادف: Inflated
✅ مثال: His turgid prose made the book a challenging read.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : turgidity
✅️ صفت ( adjective ) : turgid
✅️ قید ( adverb ) : turgidly
شق کرده
غلنبه سلنبه، دشوار، ملال آور، پیپیده، خسته کننده
( آب ) گل آلود، پر از گل و لای
ثقیل ( در مورد متون )
سخت و کسل کننده

بپرس