tumor

/ˈtuːmər//ˈtuːmə/

معنی: خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور
معانی دیگر: آمو، دشپل، دشپیل، گوک، گرهک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: tumoral (adj.), tumorlike (adj.), tumorous (adj.)
(1) تعریف: an abnormal mass of diseased tissue that arises from normal tissue in the body and serves no physiological purpose.
مشابه: growth

- The surgeon removed the cancerous tumor.
[ترجمه گوگل] جراح تومور سرطانی را برداشت
[ترجمه ترگمان] جراح تومور سرطانی را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any swollen part.

جمله های نمونه

1. the tumor in his eye is malignant
غده ی درون چشم او بدخیم است.

2. a benign tumor
غده ی خوش خیم

3. a benign tumor
غده ی خوش خیم

4. a malignant tumor
آموی بدخیم

5. a vegetating tumor
غده ی در حال رشد

6. a vicious tumor
یک غده ی بدخیم

7. an indolent tumor
غده ی بی درد

8. an innocent tumor
غده ی خوش خیم

9. an ulcerous tumor
غده ی زخمدار (قرحه دار)

10. john excised the tumor from the patient's head
جان غده را از مغز بیمار درآورد.

11. He was known for facilitating the process whereby tumor markers, or lab tests for tumors, were brought into the marketplace.
[ترجمه گوگل]او به دلیل تسهیل فرآیندی که به موجب آن مارکرهای تومور یا آزمایش‌های آزمایشگاهی برای تومورها به بازار آورده می‌شد، شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]او به خاطر تسهیل فرآیندی شناخته شد که در آن مارکرهای توموری، یا تست های آزمایشگاهی برای تومورها، به بازار آورده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The researchers irradiated all of the tumor cells to render them incapable of spreading once returned to the patients' bodies.
[ترجمه گوگل]محققان تمام سلول‌های تومور را تحت تابش قرار دادند تا پس از بازگشت به بدن بیماران، قادر به گسترش آنها نباشند
[ترجمه ترگمان]محققان تمام سلول های تومور را آلوده کردند تا آن ها قادر به گسترش آن ها نباشند و بار دیگر به بدن بیماران باز گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A deep-seated brain tumor was diagnosed.
[ترجمه گوگل]تومور مغزی عمیق تشخیص داده شد
[ترجمه ترگمان]یه تومور مغزی عمیق تشخیص داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But like the brain, a tumor needs oxygen.
[ترجمه گوگل]اما تومور مانند مغز به اکسیژن نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]، اما مثل مغز تومور به اکسیژن نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It showed a tumor in the frontal lobe in a very awkward place: close to the motor strip and language areas.
[ترجمه گوگل]تومور را در لوب فرونتال در یک مکان بسیار ناخوشایند نشان داد: نزدیک به نوار حرکتی و نواحی زبان
[ترجمه ترگمان]آن یک تومور در لوب پیشانی را در یک مکان بسیار نامناسب نشان داد: نزدیک به نوار موتور و مناطق زبانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Matthew was wrongly diagnosed as having a brain tumor.
[ترجمه گوگل]متیو به اشتباه تشخیص داده شد که تومور مغزی دارد
[ترجمه ترگمان]متیو \"اشتباها تشخیص داده که تومور مغزی داره\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

ورم (اسم)
bulge, tumidity, edema, dropsy, botch, tympany, swelling, bunny, tumor, node, tumefaction, turgidity, welt, tumescence

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

غده (اسم)
knot, wen, lump, tumor, node, gland

دشبل (اسم)
tumor, gland, tumour

تومور (اسم)
growth, tumor, tumour

انگلیسی به انگلیسی

• abnormal swelling of any part of the body; growth, lump of abnormal tissue serving no physiological purpose (pathology); haughtiness, bombast (archaic)

پیشنهاد کاربران

غده. دشمل. تومور
مثال:
a benign tumor
یک تومور خوش خیم
tumor ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: تودینه 2
تعریف: 1. ورم کردگی که یکی از علائم اصلی آماس است 2. بافت تازه رُسته ای که تکثیر یاخته ای در آن مهارنشده و پیشرونده است|||متـ . نورویش3 neoplasm

بپرس