1. the walls are tumbling downدیوارها در حال فرو ریختن هستند.2. the fish was jerking and tumbling on the fishing boat's deckماهی،روی عرشه ی کشتی ماهی گیری می جنبید و معلق می زد.
[برق و الکترونیک] تلوتلو از دست دادن کنترل در ژیروسکوپ آزاد دو قابه، که به هنگام قرار گرفتن هر دو قاب مرجع در یک صفحه اتفاق می افتد.[پلیمر] غلتنده
غلتانپهلو به پهلو شدنtumbling ( علوم و فنّاوری غذا ) واژه مصوب: ورزآوریتعریف: ورز دادن گوشت معمولاً در یک استوانۀ دوّار که در آن قطعات مکرراً روی هم میافتندغلتنده یا غلت خوردنقل خوردن، غلت خوردن+ عکس و لینک