tubby

/ˈtəbi//ˈtʌbi/

معنی: فربه، چاق، خمره وار، بشکل وان
معانی دیگر: تشت مانند، تغار مانند، لگنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: tubbier, tubbiest
مشتقات: tubbiness (n.)
• : تعریف: short and plump; chubby.

جمله های نمونه

1. Our chef was a genial, slightly tubby man.
[ترجمه گوگل]سرآشپز ما مردی خوش ذوق و کمی چاق بود
[ترجمه ترگمان]سر آشپز ما مردی مطبوع و اندکی فربه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a small, tubby man wearing a bulky suit with a belted jacket.
[ترجمه گوگل]او مردی کوچک و چاق و چله بود که کت و شلواری حجیم با یک کت کمربند پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]او مردی چاق و چاق بود و کت و شلوار چسبان و کت بسته پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The banker was a tubby, jolly-looking man.
[ترجمه گوگل]بانکدار مردی چاق و با نشاط بود
[ترجمه ترگمان]بانک دار یک مرد چاق و سرخوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's getting a bit tubby -- too much of his wife's cooking I expect.
[ترجمه گوگل]او کمی چاق می شود -- من انتظار دارم بیش از حد آشپزی همسرش را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او از آشپزی همسرش بیش از اندازه از آشپزی زنش برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One day, Tubby and Fuzzy went deep into the forest to find food.
[ترجمه گوگل]یک روز، تابی و فازی برای یافتن غذا به اعماق جنگل رفتند
[ترجمه ترگمان]یک روز، Tubby و فازی به اعماق جنگل رفتند تا غذا پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a tubby little man in his fifties, with sparse hair.
[ترجمه گوگل]او مرد کوچکی بود پنجاه و چند ساله با موهای کم پشت
[ترجمه ترگمان]او مردی چاق و خپل بود با موهای کم پشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gaidar, a diminutive and tubby figure with a mordant and self-deprecating sense of humour, emerged as the dominant thinker and natural leader of his group.
[ترجمه گوگل]گایدر، شخصیتی کوچک و چروک با شوخ طبعی خشن و تحقیرکننده، به عنوان متفکر مسلط و رهبر طبیعی گروهش ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]Gaidar، که اندام نازک و تابی با حس شوخ طبعی گزنده و self بود، به عنوان متفکر برتر و رهبر طبیعی گروه خود ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was short and tubby and amiable with an odd little toothbrush moustache.
[ترجمه گوگل]او کوتاه قد و چاق بود و با سبیل های مسواک کوچکی دوست داشتنی
[ترجمه ترگمان]قد کوتاه و چاقالو بود و با سبیل عجیب و غریبی از خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Oscar reminded Horowitz of the Michelin tyre man - short and tubby, his belly bulging behind his belt, round-headed.
[ترجمه گوگل]اسکار هوروویتز را به یاد مرد لاستیک میشلن انداخت - کوتاه قد و چاق، شکمش پشت کمربندش بیرون زده، سر گرد
[ترجمه ترگمان]اسکار \"man of\" (Michelin of)را به یاد مرد چاق و تابی انداخت که شکمش از کمربند او بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had won three world titles by the time he faced a tubby, bespectacled Ulsterman in the 1985 final.
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که در فینال 1985 با اولسترمن عینکی روبرو شد، سه عنوان جهانی را به دست آورده بود
[ترجمه ترگمان]او در این زمان سه عنوان قهرمانی جهان را به دست آورده بود او در سال ۱۹۸۵ با یک پری چاق، عینک زده، رو به رو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There will presumably also be some spending money for Tubby Ben í tez in the January sales.
[ترجمه گوگل]همچنین احتمالاً مقداری پول برای Tubby Ben í tez در فروش ژانویه خرج خواهد شد
[ترجمه ترگمان]احتمالا مقداری پول برای Tubby بن i در فروش ژانویه وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

خمره وار (صفت)
tubby

بشکل وان (صفت)
tubby

انگلیسی به انگلیسی

• like a tub; short; fat, stout
a tubby person is rather fat; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس