truthful

/ˈtruːθfəl//ˈtruːθfəl/

معنی: راست، صادق، راستگو، حقگو، موافق باحقایق، از روی صدق و صفا
معانی دیگر: صدیق، (هنر و ادبیات) واقع نما، راستین نما، واقعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: truthfully (adv.), truthfulness (n.)
(1) تعریف: tending to adhere to the truth; habitually honest.
مترادف: honest, veracious
متضاد: deceitful, deceptive, mendacious, untruthful
مشابه: candid, credible, frank, genuine, guileless, sincere, straight, straightforward, upright

- a truthful child
[ترجمه گوگل] یک کودک راستگو
[ترجمه ترگمان] یک کودک صادق،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: conforming to what is real or true.
مترادف: factual, faithful, true, veracious
متضاد: false, fanciful, inaccurate, mendacious, untrue, untruthful
مشابه: accurate, authentic, credible, genuine, honest, literal, real, realistic, reliable, right, valid

- a truthful account of the incident
[ترجمه گوگل] روایتی واقعی از حادثه
[ترجمه ترگمان] شرح صادقانه حادثه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Are you being completely truthful with me?
[ترجمه گوگل]آیا شما کاملاً با من صادق هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو کاملا با من صادق هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were less than truthful about their part in the crime.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد نقش خود در جنایت کمتر از حقیقت صادق بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد سهم خود در جرم کم تر صادق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To be quite truthful with you, I'm not very keen on this colour.
[ترجمه گوگل]راستش را بخواهم، من خیلی مشتاق این رنگ نیستم
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهید، من زیاد از این رنگ خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We've all learnt to be fairly truthful about our personal lives.
[ترجمه گوگل]همه ما یاد گرفته ایم که نسبتاً در مورد زندگی شخصی خود صادق باشیم
[ترجمه ترگمان]همه ما یاد گرفته ایم که در مورد زندگی شخصی خودمان صادق باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You and I must be truthful with each other.
[ترجمه گوگل]من و تو باید با هم صادق باشیم
[ترجمه ترگمان]من و تو باید با هم صادق باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't think you are being entirely truthful.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم شما کاملاً راست می گویید
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم کاملا صادق باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gwen adjured him to be truthful.
[ترجمه گوگل]گوئن او را قسم داد که راستگو باشد
[ترجمه ترگمان]Gwen به او قول داد که صادق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The public has a right to expect truthful answers from politicians.
[ترجمه گوگل]مردم حق دارند از سیاستمداران انتظار پاسخ های صادقانه داشته باشند
[ترجمه ترگمان]مردم حق دارند که منتظر پاسخ واقعی سیاستمداران باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As I try to be truthful, I expect everyone else to be truthful.
[ترجمه گوگل]همانطور که من سعی می کنم صادق باشم، انتظار دارم بقیه هم صادق باشند
[ترجمه ترگمان]همانطور که سعی می کنم صادق باشم، انتظار دارم بقیه صادق باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You can count on him for a truthful report of the accident.
[ترجمه گوگل]می توانید برای گزارش واقعی حادثه روی او حساب کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید او را به خاطر یک گزارش صادقانه از تصادف روی او حساب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most religions teach you to be truthful and self-disciplined.
[ترجمه گوگل]بیشتر مذاهب به شما می آموزند که راستگو و منضبط باشید
[ترجمه ترگمان]اغلب ادیان به شما آموزش می دهند که صادق و خود - باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was completely truthful about her involvement in the affair.
[ترجمه گوگل]او در مورد دخالت خود در این ماجرا کاملاً صادق بود
[ترجمه ترگمان]او کاملا در مورد دخالت او در این ماجرا صادق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is very truthful — he never lies.
[ترجمه گوگل]او بسیار راستگو است - او هرگز دروغ نمی گوید
[ترجمه ترگمان]او خیلی صادق است - او هرگز دروغ نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The trader was truthful and without deceit.
[ترجمه گوگل]تاجر راستگو و بدون فریب بود
[ترجمه ترگمان]تاجر صادق و بدون حیله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راست (صفت)
aboveboard, right, upright, truthful, straight, true, sheer, direct, downright, candid, straightforward, erect

صادق (صفت)
truthful, frank, allegiant, loyal, leal, honest, sincere, veridical

راستگو (صفت)
truthful, true, candid, sooth, veracious, veridical, soothfast

حقگو (صفت)
truthful, impartial

موافق باحقایق (صفت)
truthful

از روی صدق و صفا (صفت)
truthful

انگلیسی به انگلیسی

• speaking the truth, honest; true; accurate, faithful to reality
a truthful person is honest and tells the truth.
a truthful statement or account is true rather than invented.

پیشنهاد کاربران

1. راستگو، 2. راست. درست. واقعی
مثال:
a truthful answer
یک پاسخ درست
a truthful account
یک گزارش واقعی
truthful : واقعی
truthful accounts: دلایل واقعی
truthful: راستگو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : truth / truthfulness / true / truism
✅️ صفت ( adjective ) : true / truthful
✅️ قید ( adverb ) : true / truthfully / truly
روراست
موافق
درست ، حقیقی
راستگو

بپرس