trustful

/ˈtrʌstfəl//ˈtrʌstfəl/

معنی: اطمینان، اعتماد، معتمد
معانی دیگر: زودباور، ساده دل، خوش بین، کسی که زود اعتماد می کند، نیک گمان، موتمن، مطمئن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: trustfully (adv.), trustfulness (n.)
• : تعریف: tending to trust; full of trust.
متضاد: mistrustful, shy

جمله های نمونه

1. Small children are often very trustful.
[ترجمه گوگل]بچه های کوچک اغلب بسیار قابل اعتماد هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک اغلب بسیار قابل اعتماد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Actor cruel is experiencing this kind of trustful crisis dejectedly.
[ترجمه گوگل]Actor cruel این نوع بحران اعتماد را به طرز افسرده ای تجربه می کند
[ترجمه ترگمان]بازیگر مرد ظالم این نوع بحران اعتماد را با افسردگی تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was trustful and without deceit.
[ترجمه گوگل]او امین و بدون فریب بود
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس داشت و بی آن که فریب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Three years ago, we went from unfamiliar to trustful.
[ترجمه گوگل]سه سال پیش، ما از ناآشنا به قابل اعتماد تبدیل شدیم
[ترجمه ترگمان]سه سال پیش، ما از unfamiliar برای اعتماد به trustful رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The exhausted man and the trustful guy a knife the rusty crust.
[ترجمه گوگل]مرد خسته و مرد قابل اعتماد یک چاقو پوسته زنگ زده
[ترجمه ترگمان]مرد خسته و مرد قابل اعتماد یه چاقو رو با یه چاقو تیز کرده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Trustful birds have built their nests.
[ترجمه گوگل]پرندگان قابل اعتماد لانه های خود را ساخته اند
[ترجمه ترگمان]پرندگان trustful لانه های خود را ساخته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nominators shall make a trustful introduction of their nominees.
[ترجمه گوگل]نامزدها باید نامزدهای خود را با اطمینان معرفی کنند
[ترجمه ترگمان]Nominators یک معرفی کامل از نامزدهای اونها خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The exhausted man and the trustful guy thrust a knife into the rusty crust.
[ترجمه گوگل]مرد خسته و مرد قابل اعتماد چاقویی را در پوسته زنگ زده فرو می کنند
[ترجمه ترگمان]مرد خسته و بااعتماد به نفس چاقو را در پوسته زنگ زده فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Establish general trustful mechanism, be helpful for the development of market economy.
[ترجمه گوگل]سازوکار اعتماد عمومی را ایجاد کنید، برای توسعه اقتصاد بازار مفید باشد
[ترجمه ترگمان]ایجاد مکانیزم اعتماد عمومی برای توسعه اقتصاد بازار مفید خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Two parties are willing to build the equal, trustful, friendly cooperation relation through the sincere negotiation.
[ترجمه گوگل]دو طرف مایل به ایجاد رابطه همکاری برابر، قابل اعتماد و دوستانه از طریق مذاکره صادقانه هستند
[ترجمه ترگمان]دو طرف مایل به ایجاد رابطه دوستانه، اعتماد و هم کاری دوستانه از طریق مذاکره صادقانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such netizen is represented from suffer trustful crisis possibly at the beginning.
[ترجمه گوگل]چنین کاربر اینترنتی احتمالاً در ابتدا از بحران اعتماد رنج می برد
[ترجمه ترگمان]چنین netizen می تواند در ابتدا از بحران اعتماد به نفس برخوردار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We believe in trustful and long - term business partnerships.
[ترجمه گوگل]ما به مشارکت های تجاری قابل اعتماد و بلندمدت اعتقاد داریم
[ترجمه ترگمان]ما به شراکت تجاری و بلند مدت اعتقاد داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Council's message to those engaged in biblical and theological research was encouraging and trustful.
[ترجمه گوگل]پیام شورا به کسانی که در تحقیقات کتاب مقدس و الهیات مشغول بودند، دلگرم کننده و قابل اعتماد بود
[ترجمه ترگمان]پیام شورا به افراد درگیر در تحقیقات انجیل و الهیات تشویق و اعتماد به نفس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اطمینان (صفت)
trustful

اعتماد (صفت)
trustful

معتمد (صفت)
reliable, fiducial, trustful

انگلیسی به انگلیسی

• trusting, having confidence; trustworthy, deserving trust or confidence
someone who is trustful trusts other people easily; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : trust / entrust
✅️ اسم ( noun ) : trust / trustworthiness
✅️ صفت ( adjective ) : trustable / trusting / trustworthy / trusty / trustful
✅️ قید ( adverb ) : trustingly
موثق، قابل اعتماد، درست، صحیح
( صفت ) اعتمادکننده، خوش اعتماد، خوش باور
- خوش بین، زودباور، ساده دل ( منبع: فرهنگ معاصر پویا )
مترادف: unsuspecting - unsuspicious - confiding - trusting
متضاد: cynical - suspicious - mistrustful - distrustful
امین ، معتمد trustworthy
معتمد

بپرس