true to form


مطابق انتظار، در حد انتظار، به اقتضای طبیعت خود

پیشنهاد کاربران

### 🔸 معادل فارسی:
طبق معمول / همون جور که انتظار می رفت / مطابق شخصیتش
در زبان محاوره ای:
مثل همیشه، ازش بعید نبود، قابل پیش بینی بود، طبق روال خودش
- - -
### 🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( توصیفی – رفتار قابل پیش بینی ) :**
وقتی کسی یا چیزی دقیقاً همون طور عمل می کنه که همیشه یا طبق انتظار بوده
> مثال: *True to form, he showed up late again. *
> مثل همیشه، دوباره دیر رسید.
2. ** ( تحلیلی – تأیید الگو ) :**
برای تأکید بر اینکه رفتار، واکنش، یا نتیجه با الگوی قبلی یا شخصیت فرد هم خوانی داره
> مثال: *The market, true to form, reacted nervously to the Fed’s announcement. *
> بازار، طبق معمول، با اضطراب به اعلام فدرال واکنش نشون داد.
3. ** ( طعنه آمیز – رفتار تکراری ) :**
گاهی با لحن انتقادی یا طعنه آمیز برای اشاره به رفتارهای منفی یا آزاردهنده ی تکراری استفاده می شه
> مثال: *True to form, she made it all about herself. *
> طبق معمول، همه چیزو حول خودش چرخوند.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
**as expected – predictably – typically – in character – just like always**

طبق عادت نامطلوب
Also: true to type
طبق معمول، طبق روال قبل
Exactly as expected
Behaving the way expected
Following one's usual pattern
True to form, she spent days parked near the family’s home, waiting for the young woman to emerge