صفت ( adjective )
• : تعریف: causing one to worry or be upset.
- He received a troubling diagnosis from the doctor today.
[ترجمه گوگل] او امروز از پزشک تشخیص دردناکی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] او امروز یک تشخیص نگران کننده از دکتر دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او امروز یک تشخیص نگران کننده از دکتر دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The idea of her sister marrying that cold and intimidating man was troubling to her.
[ترجمه گوگل] تصور ازدواج خواهرش با آن مرد سرد و ترسناک برایش آزاردهنده بود
[ترجمه ترگمان] فکر خواهرش با آن مرد سرد و ترسناک او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر خواهرش با آن مرد سرد و ترسناک او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was troubling news for many investors this morning as stock prices fell dramatically.
[ترجمه گوگل] صبح امروز با کاهش شدید قیمت سهام، اخبار نگران کننده ای برای بسیاری از سرمایه گذاران وجود داشت
[ترجمه ترگمان] امروز صبح بسیاری از سرمایه گذاران خبری برای سرمایه گذاران پیدا کردند چون قیمت سهام به شدت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز صبح بسیاری از سرمایه گذاران خبری برای سرمایه گذاران پیدا کردند چون قیمت سهام به شدت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید