troublemaker

/ˈtrəbəlˌmekər//ˈtrʌblmeɪkə/

معنی: اشوبگر، مزاحم
معانی دیگر: آشوب انگیز، آشوبگر، فتنه انگیز، مسئله آفرین، مفتن، مسئله ساز، موجد زحمت ودردسر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: troublemaking (adj.), troublemaking (n.)
• : تعریف: one who causes conflict or trouble for others.
مشابه: agent provocateur, agitator, gadfly, hoodlum, hooligan, incendiary, malcontent, marplot, meddler, mischief-maker, miscreant, nuisance, pest, rabble-rouser, scandalmonger

جمله های نمونه

1. He's a troublemaker! Always was and always will be!
[ترجمه music 🎶🎵] او دردسر سازه! همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود!
|
[ترجمه گوگل]او یک مزاحم است! همیشه بود و همیشه خواهد بود!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! همیشه بوده و همیشه خواهد بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His reputation as a troublemaker told against him when he tried to change his job.
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک مزاحم زمانی که او سعی کرد شغل خود را تغییر دهد، علیه او گفته شد
[ترجمه ترگمان]شهرت او به عنوان یک آشوبگر، هنگامی که سعی کرد شغلش را تغییر دهد، به او گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'd had him pegged as a troublemaker.
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک مزاحم میخکوب کرده بودم
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک دردسر درست کرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The newspapers had unjustly labelled him a troublemaker.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها به ناحق به او برچسب اغتشاشگر زده بودند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها به ناحق درباره او نوشته بودند: دردسر ساز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I would hate you to think me a troublemaker.
[ترجمه گوگل]من از شما متنفرم که فکر کنید من یک مزاحم هستم
[ترجمه ترگمان]من از تو متنفرم که به من فکر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has a reputation as something of a troublemaker.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مشکل ساز شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان چیزی از یک troublemaker شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I put the boy down as a troublemaker as soon as I saw him.
[ترجمه گوگل]پسر را به محض دیدن او به عنوان یک مزاحم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]به محض دیدن او، پسرک را به محض دیدن او به زمین انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It came to this: The troublemaker would look foolish rather than daring.
[ترجمه گوگل]به این نتیجه رسید: مشکل ساز به جای جسور، احمق به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید: دردسر به جای شجاعت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yarbrough was a calculating troublemaker.
[ترجمه گوگل]یاربرو یک مزاحم محاسباتی بود
[ترجمه ترگمان]Yarbrough یک آشوبگر حساب کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a troublemaker, a constant storm center at school.
[ترجمه گوگل]او یک مزاحم بود، یک کانون دائمی طوفان در مدرسه
[ترجمه ترگمان]او یک آشوبگر بود، یک مرکز طوفانی در مدرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy was labeled a troublemaker.
[ترجمه گوگل]به این پسر برچسب مزاحم زدند
[ترجمه ترگمان]پسر به عنوان یک آشوبگر برچسب خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As he is a troublemaker, no one likes to work together with him.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که او یک مشکل ساز است، هیچ کس دوست ندارد با او کار کند
[ترجمه ترگمان]چون او یک troublemaker، هیچ کس دوست ندارد با او کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the past, he was a troublemaker, but now he has mended his way.
[ترجمه گوگل]او در گذشته مشکل ساز بود، اما اکنون راه خود را اصلاح کرده است
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، او یک دردسر ساز بود، اما حالا راهش را تعمیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One of the gods, Discord, a troublemaker.
[ترجمه گوگل]یکی از خدایان، دیسکورد، مشکل ساز
[ترجمه ترگمان]یکی از خدایان، discord، یه دردسر ساز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is a trouble maker . You must be distant with him.
[ترجمه گوگل]او یک دردسر ساز است باید از او دور باشی
[ترجمه ترگمان]او آدم دردسر ساز است تو باید با اون فاصله داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The trouble makers seem to have been rooted out.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مشکل سازان ریشه کن شده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که makers ریشه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He is a real trouble maker.
[ترجمه گوگل]او یک دردسر ساز واقعی است
[ترجمه ترگمان] اون واقعا یه دردسر ساز واقعیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. That fine young man has degenerated into trouble maker under the influence of evil company.
[ترجمه گوگل]آن مرد جوان خوب تحت تأثیر یک شرکت شیطانی به مشکل ساز تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]آن مرد جوان زیبا با نفوذ یک شرکت شریر تبدیل به دردسر ساز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Now you're going to befriend that trouble maker?
[ترجمه گوگل]حالا میخوای با اون دردسرساز دوست بشی؟
[ترجمه ترگمان]حالا می خو ای به اون maker که دردسر درست کردی دوستی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I am trouble maker and you are trouble shooter.
[ترجمه گوگل]من مشکل ساز هستم و شما مشکل آفرین
[ترجمه ترگمان]من دردسر ساز هستم و تو هم تیرانداز مشکل هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. But let us look more closely at the other six trouble makers.
[ترجمه گوگل]اما اجازه دهید با دقت بیشتری به شش مشکل ساز دیگر نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]اما اجازه دهید از نزدیک به شش عامل مشکل دیگر نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Police officers had spent several weeks scanning videos of their previous encounters to identify trouble makers.
[ترجمه گوگل]افسران پلیس چندین هفته را صرف اسکن ویدئوهای برخوردهای قبلی خود کرده بودند تا مشکل سازان را شناسایی کنند
[ترجمه ترگمان]افسران پلیس چندین هفته را برای اسکن کردن فیلم های قبلی خود برای شناسایی مشکل سازان گذرانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. In her last job she got a reputation as a trouble maker.
[ترجمه گوگل]او در آخرین شغل خود به عنوان یک مشکل ساز شهرت یافت
[ترجمه ترگمان]در آخرین کارش به عنوان یک maker شهرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشوبگر (اسم)
agitator, exciter, rioter, troublemaker

مزاحم (اسم)
troublemaker, gadfly, intruder, leech, enfant terrible, knocker

انگلیسی به انگلیسی

• one who causes trouble for others; one who causes difficulty; one who causes worry; one who causes conflict
a troublemaker is someone who causes unpleasantness, quarrels, ill feeling, or rebellion.
nuisance, bothersome person

پیشنهاد کاربران

موی دماغ، دست و پا گیر، فردی که چوب لای چرخ کسی می گذارد.
آدم شر - آدم خرابکار
ادم دردسر درست کن و چیز دردسر ساز
مشکل آفرین، مشکل تراش، مشکل زا، مشکل برانگیز
دردسرآفرین، دردسرتراش، دردسرزا، دردسربرانگیز
فتنه آفرین، فتنه تراش، فتنه زا، فتنه برانگیز
Trouble یعنی مشکل و maker یعنی سازنده پس میشه کسی که نشکل ساز هست
دردسر ساز
مشکل ساز
ادم دردسر درست کن

بپرس