troubled


معنی: طوفانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: concerned and upset; disturbed.
مترادف: disturbed, uneasy
مشابه: agitated, perturbed, upset, worried

- She was very troubled when she heard her son had been arrested.
[ترجمه گوگل] وقتی شنید پسرش دستگیر شده بسیار ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که پسرش دستگیر شده است خیلی ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: suffering from emotional problems.
مترادف: disturbed

- He was sent to a home for troubled youth.
[ترجمه گوگل] او را به خانه ای برای جوانان پریشان فرستادند
[ترجمه ترگمان] او را برای جوانی آزار دهنده به خانه فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. troubled seas
دریاهای خروشان

2. a troubled look
نگاه حاکی از آشفتگی

3. the wind troubled the surface of the lake
باد سطح دریاچه را متلاطم کرد.

4. fish in troubled water
از آب گل آلود ماهی گرفتن،از اوضاع نابسامان به سود خود استفاده کردن

5. pour oil on troubled waters
با متانت مسائل را حل کردن،روی آتش آب ریختن

6. pour oil on troubled waters
آشتی دادن،(دشمنی یا اختلاف) حل و فصل کردن

7. It is good fishing in troubled waters.
[ترجمه گوگل]ماهیگیری در آبهای ناآرام خوب است
[ترجمه ترگمان]صید ماهی در آب های متلاطم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The one point that troubled us was. . .
[ترجمه گوگل]تنها نکته ای که ما را ناراحت کرد این بود
[ترجمه ترگمان] تنها نکته ای که ما رو ناراحت کرد این بود که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Benson looked troubled when he heard the news.
[ترجمه گوگل]بنسون با شنیدن این خبر مضطرب به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید، به نظر آشفته آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You shouldn't have troubled yourself to prepare such a feast!
[ترجمه گوگل]برای تهیه چنین ضیافتی نباید خود را اذیت می کردید!
[ترجمه ترگمان]تو نباید به خودت زحمت می دادی که چنین ضیافتی رو آماده کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is still being troubled by an ankle injury.
[ترجمه گوگل]او همچنان به دلیل آسیب دیدگی مچ پا درگیر است
[ترجمه ترگمان] اون هنوز از آسیب قوزک پا ناراحت میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The strong wind troubled the sea.
[ترجمه گوگل]باد شدید دریا را آشفته کرد
[ترجمه ترگمان]باد قوی دریا را می آزرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm extremely sorry to have troubled you.
[ترجمه گوگل]خیلی متاسفم که باعث ناراحتی شما شدم
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم که مزاحمتان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her voice took on a troubled tone.
[ترجمه گوگل]صدایش لحن آشفته ای به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]صدایش لحن نگرانی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A troubled hound was baying the moon.
[ترجمه گوگل]یک سگ شکاری پریشان ماه را کنار گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]یک سگ شکاری مضطرب به ماه پارس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طوفانی (صفت)
windy, tempestuous, stormy, wild, diluvial, troubled

انگلیسی به انگلیسی

• upset, worried, concerned, disturbed
someone who is troubled is worried because they have problems.
a troubled place, organization, or time has many problems or conflicts.
see also trouble.

پیشنهاد کاربران

ناخوش احوال
پریشان حال
دچار مشکل
پر مشکل
پر آشوب
troubled past
گذشته پر مشکل
to be troubled with something
از چیزی رنج بردن ( مثل بیماری یا مشکل روانی )
ناآرام
Troubled Water آبهای ناآرام
دلواپس
آشفته
نگران ، ناراحت
مترادف worried و anxious

دچار
مبتلا
exhibiting emotional or behavioral problems
perplexed
puzzled
burdened
apprehensive

( اقتصاد ) آشوب زده/پرآشوب/ آشفته/مشقت بار
همچنین troubled economics می توانیم ترجمه کنیم مشکلات اقتصادی یا اقتصاد آشوب زده/آشفته
پر درد و سر
آزرده، مورد آزارو اذیت قرار گرفته
ترسیده، آشفته
نگران و ناراحت
مشکل و گرفتاری
مشکل دار
در بیشتر مواقع به عنوان صفت به معنی نگران است ولی
در بعضی مواقع به عنوان صفت مفعولی به معنی
در خطر یا خطر دیده است 😀
نابسامان
به مشکل خوردن
For example: my classes were troubled
دپرس
( شرایط ) سخت ، دشوار
نگران ، دلواپس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس