trot

/ˈtrɑːt//trɒt/

معنی: یورتمه روی، صدای یورتمه رفتن اسب، یورتمه، بچه تاتی کن، کودک، عجوزه، یورتمه رفتن
معانی دیگر: (گام برداری اسب و غیره) یورتمه، لکه، لکه رفتن، یورتمه بردن، به سرعت حرکت کردن، شتافتن، شتابیدن، بدوبدو رفتن، (انسان) راه رفتن تند (میان دویدن و راه روی معمولی)، نیم دو، صدای پای اسب یورتمه رو، تاپاق تاپاق، رجوع شود به: trotline، مسابقه ی یورتمه روی (اسب)، (خودمانی) رجوع شود به: pony، (قدیمی - تحقیرآمیز) پیرزن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trots, trotting, trotted
(1) تعریف: of a quadruped, esp. a horse, to travel briskly by moving the left foreleg forward simultaneously with the right hind leg, and the right foreleg simultaneously with the left hind leg.

- The horse had recovered and was trotting easily around the paddock.
[ترجمه گوگل] اسب بهبود یافته بود و به راحتی در اطراف پادوک یورتمه می رفت
[ترجمه ترگمان] اسب بهبود یافته و به آسانی در چراگاه یورتمه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go at a pace between a walk and a run; jog.
مشابه: jog

- The toddler trotted in front of his grandfather into the park.
[ترجمه گوگل] کودک نوپا جلوی پدربزرگش وارد پارک شد
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا جلوتر از پدربزرگش به پارک یورتمه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: trot out
• : تعریف: to lead, ride, or cause to move at a trot.
مشابه: jog

- The beginners are learning to trot their horses, and are not ready to try galloping.
[ترجمه گوگل] مبتدی ها یورتمه زدن اسب های خود را یاد می گیرند و آماده نیستند تا دویدن را امتحان کنند
[ترجمه ترگمان] تازه مبتدی ها یاد می گیرند که اسب ها را یورتمه بروند و آماده نیستند که چهار نعل بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the gait of a four-footed animal, esp. a horse, in which the left foreleg is moved forward simultaneously with the right hind leg, and vice versa.

(2) تعریف: any gait between a walk and a run; brisk or jogging pace.

(3) تعریف: a horse race in which the only gait allowed is a trot.

جمله های نمونه

1. trot out
(عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن،عرضه کردن 3- تکرار کردن

2. on the trot
(خودمانی) 1- پی در پی،متوالی،پشت سرهم

3. she won three races on the trot
سه مسابقه را پشت سرهم برد.

4. the horse set off at a trot
اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.

5. Need makes the old wife trot.
[ترجمه گوگل]نیاز زن پیر را یورتمه می کند
[ترجمه ترگمان]احتیاج دارم که پیرزن را یورتمه به یاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You'd better trot along and finish your work.
[ترجمه گوگل]بهتره یورتمه سواری کنی و کارت رو تموم کنی
[ترجمه ترگمان]بهتر است یورتمه بروی و کارت را تمام کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Was it really necessary to trot out the same old stereotypes about Ireland?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً لازم بود که همان کلیشه های قدیمی درباره ایرلند را کنار بگذاریم؟
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا لازم بود که همان stereotypes کهنه را از ایرلند دور کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You trot out that argument whenever I try to discuss this matter with you.
[ترجمه گوگل]هر زمان که من سعی می کنم این موضوع را با شما در میان بگذارم، این بحث را از بین می برید
[ترجمه ترگمان]هر وقت سعی می کنم راجع به این موضوع با تو بحث کنم، از این بحث لذت می بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They won three games on the trot.
[ترجمه گوگل]آنها سه بازی را در یورتمه پیروز کردند
[ترجمه ترگمان] اونا سه تا بازی در حال یورتمه رفتن رو برنده شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girl broke into a trot and disappeared around the corner.
[ترجمه گوگل]دختر یک یورتمه را شکست و در گوشه ای ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]دختر شروع به یورتمه رفتن کرد و در گوشه اتاق ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her new job certainly keeps her on the trot.
[ترجمه گوگل]شغل جدید او مطمئناً او را در حرکت نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]شغلش به طور حتم او را یورتمه می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The horse started off at a steady trot.
[ترجمه گوگل]اسب با حرکتی ثابت به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]اسب با یورتمه یکنواخت شروع به حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her horse broke into a trot.
[ترجمه گوگل]اسب او به یورتمه سواری شکست
[ترجمه ترگمان]اسب به یورتمه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She lost five games on the trot.
[ترجمه گوگل]او پنج بازی را در یورتمه باخت باخت
[ترجمه ترگمان] اون پنج تا بازی رو یورتمه از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In this book, John Pemble takes a brisk trot through the history and mysteries of Venice.
[ترجمه گوگل]در این کتاب، جان پمبل به سرعت در تاریخ و اسرار ونیز قدم می زند
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، جان Pemble از طریق تاریخ و اسرار ونیز به سرعت یورتمه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یورتمه روی (اسم)
gait, trot

صدای یورتمه رفتن اسب (اسم)
trot

یورتمه (اسم)
trot

بچه تاتی کن (اسم)
trot

کودک (اسم)
babe, baby, child, kid, infant, tike, bantling, trot, chit, tyke

عجوزه (اسم)
hag, beldam, crone, hellcat, trot, grey mare

یورتمه رفتن (فعل)
trot, dog-trot

انگلیسی به انگلیسی

• gait between a walk and a run, jog; gait of a horse between a walk and a canter; (archaic) old woman
move briskly; move with a gait between a walk and run (usually of a horse); cause to trot

پیشنهاد کاربران

1. یورتمه رفتن 2. یورتمه بردن 3. بدو بدو کردن. دویدن 4. رفتن 5. ( حرف. بهانه و غیره ) تکرار کردن 6. یورتمه ، 7. راه رفتن تند
to bring out and show
یورتمه نوعی از راه رفتن یا دویدن اسب است که در آن اسب دست و پای مخالف را به طور "همزمان"بر می دارد و بر زمین می گذارد و به آن دو ضرب یا چار گامه هم میگویند . همچنین سرعت راه رفتن اسب به چهار سطح تقسیم می شود:قدم , یورتمه , تاخت ملایم , چهار نعل.
On the trot
پشت سرهم
He won ten races on the trot
10تا مسابقه پشت سرهم او برنده شد
اصلاحیه
دویدن را سرعت متوسط
run at a moderate pace with short steps
راه رفتن با سرعت متوسط
run at a moderate pace with short steps
یورتمه رفتن
پاورچین
پیاده رویه تند

بپرس