فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trots, trotting, trotted
حالات: trots, trotting, trotted
• (1) تعریف: of a quadruped, esp. a horse, to travel briskly by moving the left foreleg forward simultaneously with the right hind leg, and the right foreleg simultaneously with the left hind leg.
- The horse had recovered and was trotting easily around the paddock.
[ترجمه گوگل] اسب بهبود یافته بود و به راحتی در اطراف پادوک یورتمه می رفت
[ترجمه ترگمان] اسب بهبود یافته و به آسانی در چراگاه یورتمه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسب بهبود یافته و به آسانی در چراگاه یورتمه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to go at a pace between a walk and a run; jog.
• مشابه: jog
• مشابه: jog
- The toddler trotted in front of his grandfather into the park.
[ترجمه گوگل] کودک نوپا جلوی پدربزرگش وارد پارک شد
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا جلوتر از پدربزرگش به پارک یورتمه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا جلوتر از پدربزرگش به پارک یورتمه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: trot out
عبارات: trot out
• : تعریف: to lead, ride, or cause to move at a trot.
• مشابه: jog
• مشابه: jog
- The beginners are learning to trot their horses, and are not ready to try galloping.
[ترجمه گوگل] مبتدی ها یورتمه زدن اسب های خود را یاد می گیرند و آماده نیستند تا دویدن را امتحان کنند
[ترجمه ترگمان] تازه مبتدی ها یاد می گیرند که اسب ها را یورتمه بروند و آماده نیستند که چهار نعل بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تازه مبتدی ها یاد می گیرند که اسب ها را یورتمه بروند و آماده نیستند که چهار نعل بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the gait of a four-footed animal, esp. a horse, in which the left foreleg is moved forward simultaneously with the right hind leg, and vice versa.
• (2) تعریف: any gait between a walk and a run; brisk or jogging pace.
• (3) تعریف: a horse race in which the only gait allowed is a trot.