trivialize

/ˈtrɪviəˌlaɪz//ˈtrɪvɪəlaɪz/

معنی: مبتذل کردن، بی اهمیت دانستن، بی اهمیت شدن
معانی دیگر: کم اهمیت قلمداد کردن، ناچیز شمردن، پیش پا افتاده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trivializes, trivializing, trivialized
مشتقات: trivialization (n.)
• : تعریف: to regard or treat as unimportant; reduce to mere triviality.
مشابه: belittle

- He attempts to trivialize serious questions of social justice.
[ترجمه گوگل] او تلاش می کند تا مسائل جدی عدالت اجتماعی را بی اهمیت جلوه دهد
[ترجمه ترگمان] او تلاش می کند تا به سوالات جدی درباره عدالت اجتماعی بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Don't trivialize the seriousness of the issue!
[ترجمه گوگل]جدیت موضوع را بی اهمیت جلوه ندهید!
[ترجمه ترگمان]جدی بودن موضوع را فراموش نکنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is important not to trivialize children's worries.
[ترجمه گوگل]مهم این است که نگرانی های کودکان را بی اهمیت نسازید
[ترجمه ترگمان]مهم است که نگران نگرانی های کودکان نباشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In saying this I do not mean to trivialize art.
[ترجمه گوگل]منظورم از گفتن این حرف، بی اهمیت جلوه دادن هنر نیست
[ترجمه ترگمان]منظورم این است که من قصد ندارم از هنر تقلید کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Too many films trivialize violence.
[ترجمه گوگل]بسیاری از فیلم ها خشونت را بی اهمیت جلوه می دهند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فیلم ها خشونت را محکوم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This pop will never trivialize itself, and so can never be lauded as cheap tack.
[ترجمه گوگل]این پاپ هرگز خود را بی اهمیت جلوه نمی دهد، و بنابراین هرگز نمی توان آن را به عنوان یک محصول ارزان ستود
[ترجمه ترگمان]این پاپ هرگز خود را فریب نخواهد داد و بنابراین هرگز نمی تواند به عنوان مسیری ارزان مورد تحسین قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Yael, don't trivialize my pain. I'm really hurting, and I've got the science to back me up.
[ترجمه گوگل]یل، درد مرا بی اهمیت نساز من واقعاً اذیت می‌کنم و علمی دارم که از من حمایت کند
[ترجمه ترگمان]Yael، درد منو بی اهمیت نکن من واقعا درد می کشم و علم را هم از خودم برمی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To tolerate his teaching would seem to trivialize it in some sense, to render it harmless.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تحمل آموزه های او به نوعی آن را بی اهمیت جلوه می دهد و آن را بی ضرر جلوه می دهد
[ترجمه ترگمان]برای تحمل تعلیم دادن او به نظر می رسید که با عقل و منطق آن را بی اهمیت جلوه دهد تا آن را بی ضرر جلوه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are tending to trivialize the risk they undergo with suchlike operation.
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند خطری را که با چنین عملیاتی متحمل می شوند بی اهمیت جلوه دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند که ریسک کنند و با عملیات suchlike مواجه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't want to trivialize any practice, but learning how to work in iterations and use a method like the XP Planning Game 5 is not hard.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم هیچ تمرینی را بی اهمیت جلوه دهم، اما یادگیری نحوه کار در تکرارها و استفاده از روشی مانند XP Planning Game 5 سخت نیست
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم هیچ کاری انجام دهم، اما یاد گرفتن نحوه کار در تکرار و استفاده از روشی مثل بازی برنامه ریزی XP ۵ سخت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is therefore important to not trivialize your passwords.
[ترجمه گوگل]بنابراین مهم است که رمزهای عبور خود را بی اهمیت نسازید
[ترجمه ترگمان]بنابراین مهم است که اسم passwords را ذکر نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should not trivialize that. We must deal with it and talk about it honestly . . .
[ترجمه گوگل]ما نباید آن را بی اهمیت جلوه دهیم ما باید با آن برخورد کنیم و صادقانه در مورد آن صحبت کنیم
[ترجمه ترگمان]نباید این موضوع رو نادیده بگیریم باید باه اش کنار بیایم و صادقانه در موردش حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yael, don't trivialize my pain.
[ترجمه گوگل]یل، درد مرا بی اهمیت نساز
[ترجمه ترگمان]Yael، درد منو بی اهمیت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It never ceases to amaze me how the business world continues to trivialize the world's environmental problems.
[ترجمه گوگل]هرگز تعجب من را از دست نمی دهد که چگونه دنیای تجارت همچنان به بی اهمیت جلوه دادن مشکلات زیست محیطی جهان ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]این مساله هرگز مرا شگفت زده نمی کند که دنیای کسب وکار چگونه به حل مشکلات زیست محیطی جهان ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Judges feared that showing the trial on television would trivialize the legal process.
[ترجمه گوگل]قضات نگران بودند که نمایش محاکمه در تلویزیون روند قانونی را بی اهمیت جلوه دهد
[ترجمه ترگمان]قضات می ترسیدند که نشان دادن محاکمه بر روی تلویزیون روند قانونی را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So despite the speculations of sociologists, television did not trivialize the news nor generate alienation and apathy.
[ترجمه گوگل]بنابراین علیرغم گمانه زنی های جامعه شناسان، تلویزیون نه اخبار را بی اهمیت جلوه داد و نه باعث بیگانگی و بی تفاوتی شد
[ترجمه ترگمان]بنابراین با وجود گمانه زنی های جامعه شناسان، تلویزیون اخبار را فاش نکرد و نه بیگانگی و بی علاقگی را ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبتذل کردن (فعل)
stale, hackney, trivialize, vulgarize

بی اهمیت دانستن (فعل)
trivialize

بی اهمیت شدن (فعل)
trivialize

انگلیسی به انگلیسی

• make unimportant, make insignificant, make something worthless (also trivialise)
if you trivialize something, you make it seem unimportant, although it is actually important.

پیشنهاد کاربران

ناچیزانگاری
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم vi/via
📌 این ریشه، معادل "road" و "way" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "road" یا "way" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 via: by ‘way’ of a specific route or method
🔘 viaduct: a bridge - like structure that carries a ‘road’ over a valley
🔘 obviate: to remove obstacles from the ‘way’
🔘 deviate: to go off the usual ‘way’ or path
🔘 deviation: the act of straying from the ‘way’ or norm
🔘 previous: occurring before in the ‘way’ of events
🔘 convey: to transport something along a ‘way’
🔘 impervious: not allowing passage through a ‘way’
🔘 viability: the ability to survive or find a ‘way’ forward
🔘 pervious: allowing things to pass through a ‘way’
🔘 viaticum: provisions for a journey along the ‘road’ of life
🔘 trivial: originally meaning "crossroads, " now meaning something of little importance along the ‘way’
🔘 convivial: relating to a lively gathering along the ‘way’ of life
🔘 envoy: a messenger sent along a diplomatic ‘way’
🔘 viator: a traveler on a ‘road’ or journey
🔘 viable: capable of finding a ‘way’ to success or survival
🔘 voyage: a long journey along a ‘way’ or path
🔘 conveyance: the act of carrying something along a ‘way’
🔘 devious: straying from the direct ‘way, ’ often in a dishonest manner
🔘 viameter: an instrument used to measure the distance traveled along a ‘way’

👇مترادف؛
Downplay
Minimize
Belittle
👇مثال؛
It’s important not to trivialize the concerns of others, even if they seem minor to you.
The media often trivializes serious issues by focusing on sensational aspects.
...
[مشاهده متن کامل]

He felt hurt when his achievements were trivialized by his peers.

چشم پوشی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : trivialize
اسم ( noun ) : triviality / trivialization / trivia
صفت ( adjective ) : trivial
قید ( adverb ) : trivially
کم اهمیت شمردن - ارزش پایین قائل شدن برای چیزی

زبیدن، زب کردن
zabidan

بپرس