• (1)تعریف: the quality or condition of being unimportant or insignificant. • متضاد: depth, momentousness • مشابه: indifference, vanity
• (2)تعریف: something that is trivial. • مشابه: toy, trifle
جمله های نمونه
1. His speech was one of great triviality.
[ترجمه گوگل]سخنان او بسیار بی اهمیت بود [ترجمه ترگمان]سخن او یکی از triviality بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He was surprised by the triviality of her anxieties.
[ترجمه محسن] او از اظطراب بی موردش سورپرایز شده بود
|
[ترجمه گوگل]او از بی اهمیت بودن اضطراب های او شگفت زده شد [ترجمه ترگمان]از حماقت her حیرت کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The prison sentence seemed rather harsh, considering the triviality of the offence.
[ترجمه گوگل]با توجه به بی اهمیت بودن جرم، حکم زندان بسیار سخت به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]محکومیت زندان اندکی خشن به نظر می رسید، با توجه به اینکه به خاطر توهین کردن به این اهانت دشوار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In such ways, fashion and triviality can go hand in hand.
[ترجمه گوگل]در چنین راه هایی، مد و بی اهمیتی می توانند دست به دست هم دهند [ترجمه ترگمان]به این ترتیب، مد و triviality می تواند دست به دست هم بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The application was rejected on the grounds of triviality.
[ترجمه گوگل]درخواست به دلیل بی اهمیت بودن رد شد [ترجمه ترگمان]این درخواست در زمینه of رد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Books are a triviality . Life alone is great.
[ترجمه گوگل]کتاب ها یک چیز بی اهمیت هستند زندگی تنهایی عالیه [ترجمه ترگمان]کتاب ابتذال است زندگی به تنهایی بسیار بزرگ است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He was going to expose their triviality once and for all.
[ترجمه گوگل]او قرار بود یک بار برای همیشه بی اهمیت بودن آنها را افشا کند [ترجمه ترگمان]او می خواست triviality را یک بار و برای همیشه برملا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In Shariah, advocated the teaching side from the triviality of the "Koran" and "Hadith" direct creation.
[ترجمه گوگل]در شریعت، طرف تدریس از بی اهمیت بودن "قرآن" و "حدیث" خلقت مستقیم [ترجمه ترگمان]در شریعت اسلام از طرف تدریس از ابتذال \"قرآن\" و \"حدیث\" حمایت شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Instead, much of what goes on takes on triviality of what, to both, will be everyday life.
[ترجمه گوگل]در عوض، بسیاری از چیزهایی که پیش میآیند، زندگی روزمره را برای هر دو بیاهمیت نشان میدهند [ترجمه ترگمان]در عوض، بسیاری از چیزهایی که در مورد آنچه که به هر دوی آن ها بستگی دارد، زندگی روزمره است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The second lesson is about triviality.
[ترجمه گوگل]درس دوم در مورد بی اهمیتی است [ترجمه ترگمان]دومین درس درباره triviality است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Your work is just going to be mundane triviality.
[ترجمه گوگل]کار شما فقط پیش پا افتاده است [ترجمه ترگمان]کار تو فقط کار احمقانه عادی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Real practice was going to expose their triviality once and for all.
[ترجمه گوگل]تمرین واقعی قرار بود یک بار برای همیشه بی اهمیت بودن آنها را آشکار کند [ترجمه ترگمان]عمل واقعی فقط یک بار و برای همیشه برملا می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. That's because it involves so much triviality and responsibility, even troubles.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که شامل بی اهمیتی و مسئولیت، حتی مشکلات است [ترجمه ترگمان]به این دلیل که این کار نه تنها triviality و مسئولیت پذیری و حتی مشکلات را هم شامل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The triviality of my memory.
[ترجمه گوگل]بی اهمیت بودن حافظه ام [ترجمه ترگمان] مشکل حافظه - م [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• thing or topic lacking importance, something that is insignificant trivialities are unimportant things. the triviality of something is the fact that it is unimportant.