trivialise

جمله های نمونه

1. I don't want to trivialise the problem, but I do think there are more important matters to discuss.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم مشکل را بی اهمیت جلوه دهم، اما فکر می کنم موضوعات مهم تری برای بحث وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم مشکل را حل کنم، اما فکر می کنم مسائل مهم تر دیگری برای بحث وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't trivialise the seriousness of the issue!
[ترجمه گوگل]جدیت موضوع را بی اهمیت جلوه ندهید!
[ترجمه ترگمان]جدی بودن موضوع را فراموش نکنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But the effect is constantly to trivialise the engineer's professional status.
[ترجمه گوگل]اما اثر دائماً بی اهمیت جلوه دادن وضعیت حرفه ای مهندس است
[ترجمه ترگمان]اما تاثیر آن به طور مداوم برای تعیین وضعیت حرفه ای مهندس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police say it trivialises the rave drugs scene and shouldn't be on sale.
[ترجمه گوگل]پلیس می گوید که این صحنه مواد مخدر راو را بی اهمیت جلوه می دهد و نباید در فروش باشد
[ترجمه ترگمان]پلیس می گوید که این کار صحنه ضبط مواد مخدر است و نباید در معرض فروش قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Issues of life and death also ride the roller coaster in the same trivialising way.
[ترجمه گوگل]مسائل مرگ و زندگی نیز به همان شیوه پیش پا افتاده سوار ترن هوایی می شود
[ترجمه ترگمان]مسائل زندگی و مرگ نیز با ترن هوایی به همان شیوه برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She told me she would never trivialise my pain, that it must have been horrible for me, and that it was just as valid a reason as hers.
[ترجمه گوگل]او به من گفت که هرگز درد من را بی اهمیت جلوه نمی دهد، که باید برای من وحشتناک بوده باشد، و این به همان اندازه دلیل معتبری است که درد او
[ترجمه ترگمان]او به من گفت که هرگز درد مرا از بین نخواهد برد، و این برای من خیلی وحشتناک بوده و به همین دلیل هم دلیل قانع کننده ای برای او وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Otherwise the powerful visual impact of television would distort and trivialise.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت تأثیر بصری قدرتمند تلویزیون تحریف و بی اهمیت می شود
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، تاثیر قدرتمند دیداری تلویزیون تحریف و تحریف خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In contrast, some unenlightened free-thinkers are not enthusiastic to learn and think deeply enough, who thus generalise and trivialise others' belief and thought systems.
[ترجمه گوگل]در مقابل، برخی از آزاداندیشان بی‌روشن، مشتاق یادگیری و تفکر عمیق نیستند، که بدین ترتیب عقاید و سیستم‌های فکری دیگران را تعمیم و بی‌اهمیت جلوه می‌دهند
[ترجمه ترگمان]در مقابل، برخی از اندیشمندان آزاد unenlightened مشتاق یادگیری و تفکر عمیق به اندازه کافی نیستند، که در نتیجه به سیستم های باور و تفکر دیگران generalise و trivialise می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scientific knowledge of climate change, he says, is "something we distort and trivialise at our peril".
[ترجمه گوگل]او می‌گوید دانش علمی درباره تغییرات آب و هوایی «چیزی است که ما به خطر می‌اندازیم و آن را تحریف می‌کنیم»
[ترجمه ترگمان]او می گوید که دانش علمی تغییر آب و هوا \"چیزی است که ما در معرض خطر قرار می دهیم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make unimportant, make insignificant, make something worthless (also trivialize)

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم vi/via
📌 این ریشه، معادل "road" و "way" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "road" یا "way" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 via: by ‘way’ of a specific route or method
🔘 viaduct: a bridge - like structure that carries a ‘road’ over a valley
🔘 obviate: to remove obstacles from the ‘way’
🔘 deviate: to go off the usual ‘way’ or path
🔘 deviation: the act of straying from the ‘way’ or norm
🔘 previous: occurring before in the ‘way’ of events
🔘 convey: to transport something along a ‘way’
🔘 impervious: not allowing passage through a ‘way’
🔘 viability: the ability to survive or find a ‘way’ forward
🔘 pervious: allowing things to pass through a ‘way’
🔘 viaticum: provisions for a journey along the ‘road’ of life
🔘 trivial: originally meaning "crossroads, " now meaning something of little importance along the ‘way’
🔘 convivial: relating to a lively gathering along the ‘way’ of life
🔘 envoy: a messenger sent along a diplomatic ‘way’
🔘 viator: a traveler on a ‘road’ or journey
🔘 viable: capable of finding a ‘way’ to success or survival
🔘 voyage: a long journey along a ‘way’ or path
🔘 conveyance: the act of carrying something along a ‘way’
🔘 devious: straying from the direct ‘way, ’ often in a dishonest manner
🔘 viameter: an instrument used to measure the distance traveled along a ‘way’

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : trivialize
اسم ( noun ) : triviality / trivialization / trivia
صفت ( adjective ) : trivial
قید ( adverb ) : trivially
کوچک شمردن، بی اهمیت قلمداد کردن

بپرس