triumphantly

/traˈjəmfəntli//traɪˈʌmfəntli/

معنی: فاتحانه، غالبانه
معانی دیگر: (adverb) پیروزمندانه، با پیروزی (adverb) با غرور، مغرورانه، به طرز غرور آمیزی

جمله های نمونه

1. 'I was right,' he said triumphantly.
[ترجمه گوگل]پیروزمندانه گفت: حق با من بود
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه گفت: حق با من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'I've got a job,' she announced triumphantly.
[ترجمه گوگل]او پیروزمندانه اعلام کرد: "من کار دارم "
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه گفت: من کار دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The lion was roaring triumphantly.
[ترجمه گوگل]شیر پیروزمندانه غرش می کرد
[ترجمه ترگمان]شیر پیروزمندانه می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He emerged, triumphantly holding a baby aloft.
[ترجمه گوگل]او در حالی که پیروزمندانه نوزادی را در آغوش گرفته بود بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]بیرون آمد و پیروزمندانه بچه را در هوا نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The trial pilot is heading triumphantly for home.
[ترجمه گوگل]خلبان آزمایشی پیروزمندانه به سمت خانه می رود
[ترجمه ترگمان]خلبان آزمایشی پیروزمندانه به سمت خانه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They marched triumphantly into the capital.
[ترجمه گوگل]آنها پیروزمندانه وارد پایتخت شدند
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه وارد پایتخت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "She'salive!" he shouted triumphantly.
[ترجمه گوگل]"او زنده است!" او پیروزمندانه فریاد زد
[ترجمه ترگمان]! اون She - - - - - - - - - - - - پیروزمندانه فریاد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Robert was looking at me triumphantly.
[ترجمه گوگل]رابرت پیروزمندانه به من نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]رابرت پیروزمندانه نگاهم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But I have never witnessed anything so triumphantly awful as Notre Dame, Fourviere.
[ترجمه گوگل]اما من هرگز شاهد هیچ چیز پیروزمندانه وحشتناکی مانند نوتردام، فورویر نبودم
[ترجمه ترگمان]اما من تا به حال شاهد هیچ چیز بدی از کلیسای نتردام نبوده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Triumphantly he promised four breeding pairs from his own small collection to the Trust.
[ترجمه گوگل]او پیروزمندانه قول چهار جفت مولد از مجموعه کوچک خود را به تراست داد
[ترجمه ترگمان]او قول داد که چهار جفت پرورش را از مجموعه کوچک خودش به بنیاد امین تحویل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The shrill blast of their brazen trumpets echoed triumphantly through the heart of the land.
[ترجمه گوگل]صدای طنین شیپورهای گستاخ آنها پیروزمندانه در دل زمین طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان]صدای تیز trumpets of پیروزمندانه در دل سرزمین طنین می افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. ''Aha'!', he exclaimed triumphantly. ''We knew you'd come''.
[ترجمه گوگل]او پیروزمندانه فریاد زد: «آها!» ''میدونستیم که میای''
[ترجمه ترگمان]آها! پیروزمندانه گفت: ما می دانستیم که شما به اینجا آمده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The departure came just hours before Clinton triumphantly addressed the convention delegates, who unanimously nominated him for re-election Wednesday night.
[ترجمه گوگل]این خروج تنها چند ساعت قبل از سخنرانی پیروزمندانه کلینتون در مقابل نمایندگان کنگره صورت گرفت که به اتفاق آرا او را برای انتخاب مجدد چهارشنبه شب معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]این حرکت فقط چند ساعت پیش از آن صورت گرفت که کلینتون پیروزمندانه به هیات های مجمع که به اتفاق آرا او را برای انتخاب مجدد شب چهارشنبه نامزد کرده بودند، سخنرانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't always rely on the bridges marked triumphantly on your map.
[ترجمه گوگل]همیشه به پل هایی که به طور پیروزمندانه در نقشه خود علامت گذاری شده اند تکیه نکنید
[ترجمه ترگمان]همیشه بر روی پل ها به طور فاتحانه و پیروزمندانه روی نقشه فکر نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاتحانه (قید)
triumphantly

غالبانه (قید)
triumphantly, victoriously

انگلیسی به انگلیسی

• in a triumphant manner, as a winner, with the happiness of victory

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : triumph
✅️ اسم ( noun ) : triumph / triumphalism
✅️ صفت ( adjective ) : triumphal / triumphant / triumphalist
✅️ قید ( adverb ) : triumphantly
triumphantly ( adv ) = پیروزمندانه، فاتحانه، با پیروزی، با افتخار، به نشانه پیروزی
examples:
1 - The winning team ran triumphantly around the stadium.
تیم برنده پیروزمندانه دور استادیوم دوید.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Bob triumphantly announced his promotion.
باب با افتخار ترفیع خود را اعلام کرد.
3 - They dream of the day when they can march triumphantly into the capital city.
آنها رویای روزی را می بینند که بتوانند پیروزمندانه در شهر پایتخت راهپیمایی کنند.
4 - The army triumphantly declared that they had seized the city from the rebels.
ارتش با افتخار اعلام کرد که شهر را از دست شورشیان خارج کرده اند.
5 - She waved triumphantly to the crowd in the stadium.
او به نشانه پیروزی برای جمعیت حاضر در ورزشگاه دست تکان داد.

بپرس