triumphant

/traˈjəmfənt//traɪˈʌmfənt/

معنی: پیروز، فیروز، منصور
معانی دیگر: پیروزمند، چیر، چیره، مستولی، فاتح، کامیاب، موفق، پیروزمندانه، فاتحانه، (در اثر پیروزی یا کامیابی) شادمان، سرفراز، (نادر) رجوع شود به: triumphal، فریاد پیروزی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: triumphantly (adv.)
(1) تعریف: having achieved a great success or victory.
مترادف: successful, victorious
مشابه: ascendant, conquering, winning

- the triumphant army
[ترجمه گوگل] ارتش پیروز
[ترجمه ترگمان] ارتش پیروز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: feeling or expressing joy or exhilaration because of a triumph.
مترادف: exultant
متضاد: despondent, disappointed
مشابه: celebrating, celebratory, elated, gloating, jubilant, proud

- He gave a triumphant yell.
[ترجمه گوگل] فریاد پیروزمندانه ای زد
[ترجمه ترگمان] فریادی فاتحانه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A triumphant smile appeared on his face.
[ترجمه گوگل]لبخند پیروزمندانه ای روی صورتش نقش بست
[ترجمه ترگمان]لبخند پیروزمندانه ای بر چهره اش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Democrats have emerged triumphant from the political crisis.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها از بحران سیاسی پیروز بیرون آمده اند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها از بحران سیاسی پیروز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I feel exhausted, but also triumphant.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی می کنم، اما در عین حال پیروز هستم
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی می کنم، اما در عین حال پیروز شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There's a triumphant note in his gravelly voice.
[ترجمه گوگل]یک نت پیروزمندانه در صدای سنگریزه او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]صدای پیروزی در صدایش شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The army made a triumphant entry into the enemy's capital.
[ترجمه گوگل]ارتش پیروزمندانه وارد پایتخت دشمن شد
[ترجمه ترگمان]ارتش ورود پیروزمندانه به پایتخت دشمن را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a positively triumphant note in her voice.
[ترجمه گوگل]یک نت مثبت پیروزمندانه در صدای او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]صدای پیروزمندانه ای به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The losers didn't like our triumphant laughter.
[ترجمه گوگل]بازنده ها از خنده های پیروزمندانه ما خوششان نیامد
[ترجمه ترگمان]بازنده ها از خنده پیروزی ما خوششان نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This trip was not like his first triumphant return home in 1990.
[ترجمه گوگل]این سفر مانند اولین بازگشت پیروزمندانه او به خانه در سال 1990 نبود
[ترجمه ترگمان]این سفر مانند اولین بازگشت پیروزمندانه او در سال ۱۹۹۰ نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They emerged triumphant in the September election.
[ترجمه گوگل]آنها در انتخابات سپتامبر پیروز ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در انتخابات ماه سپتامبر پیروز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We cheered the triumphant team.
[ترجمه گوگل]تیم پیروز را تشویق کردیم
[ترجمه ترگمان]ما تیم پیروز رو تشویق کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She made a triumphant return to the stage after several years working in television.
[ترجمه گوگل]او پس از چندین سال کار در تلویزیون پیروزمندانه به صحنه بازگشت
[ترجمه ترگمان]او پس از چندین سال کار در تلویزیون یک بازگشت پیروزمندانه به صحنه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With their last, triumphant piece, the musicians raised the roof.
[ترجمه گوگل]نوازندگان با آخرین قطعه پیروزمندانه خود سقف را بلند کردند
[ترجمه ترگمان]نوازندگان با آخرین،، roof را بالا بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She emerged triumphant from the court after all the charges against her were dropped because of a lack of evidence.
[ترجمه گوگل]او پس از رد شدن همه اتهامات علیه او به دلیل کمبود شواهد، از دادگاه پیروز شد
[ترجمه ترگمان]او پس از اینکه همه اتهامات علیه وی به دلیل فقدان شواهد کاهش یافته بود، از دادگاه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The final whistle was greeted with triumphant cheers from players and spectators.
[ترجمه گوگل]سوت پایان بازی با تشویق های پیروزمندانه بازیکنان و تماشاگران همراه شد
[ترجمه ترگمان]سوت آخر با تشویق بازیکنان و تماشاچیان مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیروز (صفت)
victorious, successful, triumphant, palmary, winsome

فیروز (صفت)
jubilant, victorious, triumphant

منصور (صفت)
triumphant

انگلیسی به انگلیسی

• victorious, successful; celebrating a victory
if you are triumphant, you feel very happy because you have won a victory or achieved something.

پیشنهاد کاربران

1. پیروز، پیروزمند 2. پیروزمندانه. با پیروزی
مثال:
the triumphant British team
تیم پیروز بریتانیا
a triumphant expression
یک قیافه پیروزمندانه
Cambridge Dictionary: having achieved a great victory ( = winning a war or competition ) or success, or feeling very happy and proud because of such achievement
triumphant ( adj ) ( traɪˈʌmfənt ) =very successful, e. g. a triumphant conclusion. =showing great satisfaction, e. g. a triumphant smile. triumphantly ( adv )
triumphant
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : triumph
✅️ اسم ( noun ) : triumph / triumphalism
✅️ صفت ( adjective ) : triumphal / triumphant / triumphalist
✅️ قید ( adverb ) : triumphantly
Victory
triumphant ( adj ) = پیروز، پیروزمندانه، فاتح، برنده، فاتحانه، فائق، موفقیت آمیز، موفق/با احساس افتخار، احساس شادی حاصل از پیروزی
Definition =داشتن یک پیروزی بزرگ ( = پیروزی در جنگ یا مسابقه ) یا موفقیت ، یا احساس خوشبختی و افتخار به دلیل چنین دستاوردی/
...
[مشاهده متن کامل]

triumphant army = ارتش پیروز
examples:
1 - She emerged triumphant from the court after all the charges against her were dropped because of a lack of evidence.
وی پس از کنار گذاشته شدن تمام اتهامات علیه وی به دلیل فقدان شواهد ، از دادگاه پیروز شد.
2 - She made a triumphant return to the stage after several years of working in television.
او پس از چندین سال کار در تلویزیون ، با احساس افتخار به صحنه بازگشت.
3 - It seemed as though the whole city had turned out for their team's triumphant homecoming.
به نظر می رسید که کل شهر برای بازگشت فاتحانه تیم خود به خانه برگشته است.

پیروزمندانه
غرورمند
conquering. Mer
victorious. Mer
very successful in a way that causes great pleasure. Ox

بپرس