trippy
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی:
توهم زا / عجیب غریب / ذهن پریش / سوررئال / روان پریشانه
در زبان محاوره ای:
یه جوریه، انگار توهم زده، خیلی عجیب و ذهن پریشه، انگار همه چی قاطی شده
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تجربه ی روانی – مرتبط با مواد توهم زا ) :**
توصیف حالتی که در اثر مصرف مواد روان گردان ( مثل LSD، ماشروم، یا DMT ) ایجاد می شه—با تغییر در ادراک، رنگ ها، صداها، و حس زمان.
مثال: That concert was so trippy—it felt like I was floating.
اون کنسرت خیلی تریپی بود—انگار داشتم معلق می شدم.
2. ** ( هنری – تصویری ) :**
برای توصیف آثار هنری، فیلم ها، یا موسیقی هایی که حس توهم، سوررئال، یا غیرواقعی ایجاد می کنن.
مثال: The visuals in that movie were totally trippy.
تصاویر اون فیلم کاملاً تریپی بودن.
3. ** ( فرهنگی – محاوره ای ) :**
در زبان عامیانه، برای توصیف هر چیزی که عجیب، ذهن پریش، یا غیرعادی باشه—حتی بدون مصرف مواد.
مثال: That dream I had last night was trippy.
خوابی که دیشب دیدم خیلی عجیب بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
psychedelic – surreal – mind - bending – hallucinatory – bizarre – freaky – warped
توهم زا / عجیب غریب / ذهن پریش / سوررئال / روان پریشانه
در زبان محاوره ای:
یه جوریه، انگار توهم زده، خیلی عجیب و ذهن پریشه، انگار همه چی قاطی شده
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تجربه ی روانی – مرتبط با مواد توهم زا ) :**
توصیف حالتی که در اثر مصرف مواد روان گردان ( مثل LSD، ماشروم، یا DMT ) ایجاد می شه—با تغییر در ادراک، رنگ ها، صداها، و حس زمان.
مثال: That concert was so trippy—it felt like I was floating.
اون کنسرت خیلی تریپی بود—انگار داشتم معلق می شدم.
2. ** ( هنری – تصویری ) :**
برای توصیف آثار هنری، فیلم ها، یا موسیقی هایی که حس توهم، سوررئال، یا غیرواقعی ایجاد می کنن.
مثال: The visuals in that movie were totally trippy.
تصاویر اون فیلم کاملاً تریپی بودن.
3. ** ( فرهنگی – محاوره ای ) :**
در زبان عامیانه، برای توصیف هر چیزی که عجیب، ذهن پریش، یا غیرعادی باشه—حتی بدون مصرف مواد.
مثال: That dream I had last night was trippy.
خوابی که دیشب دیدم خیلی عجیب بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
وهم انگیز
وهم آمیز
وهم آلود
وهم آمیز
وهم آلود
مثال؛
The concert's light show was so trippy, it felt like being inside a kaleidoscope.
Her paintings are known for their trippy, dream - like quality.
Watching that movie late at night was a trippy experience; it left me questioning reality.
◀️"trippy house music"
... [مشاهده متن کامل]
◀️The movie was full of trippy images.
◀️trippy music
Very trippy Video. The visuals are very trippy and this is the◀️ same thing
توهمی که به نظرم زیاد جالب نمیشه. وقتی یه نفر موادهای توهم زا مصرف میکنه چیزایی اطرافش میبینه که واقعیت و وجود خارجی ندارن. در این موقعیت این فرد در حالت Trippy قرار داره. معنی سمی هم میده ( نه اون سمی که میشه زهرآگین یا Poisonous )
توهم زا
سفر توهم انگیز بر اثر استفاده ی ال اس دی و مجیک ماشروم. . !!
شبیه سازی،
شبیه سازی و یا القاء خیال که توسط مصرف یک دارو روانگردان ایجاد می شود.
شبیه سازی و یا القاء خیال که توسط مصرف یک دارو روانگردان ایجاد می شود.
عجیب، غریب - متوهم ( در اثر مصرف داروهای توهم زا مثل ال اس دی، اسید یا قارچ توهم زا ) - احساس کشف و شهود ( سفر ال اس دی ) - هیجان بر انگیز - دیوانه کننده
جالب - شگفت انگیز