🔹 لغزش کردن / اشتباه کردن ناگهانی / گیر افتادن در اشتباه / زمین خوردن ( به صورت استعاری )
🔸 تعریف ها:
( معنای عمومی ) : این اصطلاح زمانی استفاده می شه که کسی اشتباه کوچکی مرتکب بشه—اغلب به خاطر بی دقتی، فشار ذهنی، یا گول خوردن. می تونه هم به معنی واقعی زمین خوردن باشه، هم به صورت استعاری: مثل لغزش در پاسخ دادن به یک سؤال یا افتادن در دام فکری.
... [مشاهده متن کامل]
( زمینه ی فرهنگی و روانی ) : در زبان انگلیسی، trip up بیشتر بار لحنی غیررسمی داره و نشون دهنده اشتباهات لحظه ایه. در فارسی، عباراتی مثل �لغزش ذهنی�، �گیر افتادن در دام�، یا �سوتی دادن� بار مشابهی دارند—به خصوص در موقعیت های امتحانی یا مکالمه های حساس.
🔹 مثال ها:
I tripped up on the last question—it was a trick one! تو سؤال آخر گیر افتادم—خیلی پیچیده طراحی شده بود!
Don't let the pressure trip you up during the interview. نذار فشار روانی باعث اشتباهت توی مصاحبه بشه.
She tried to trip him up with a confusing question. اون تلاش کرد با یه سؤال گیج کننده بندازتش تو اشتباه.
🔹 مترادف ها: mess up – slip up – make a mistake – get caught out – goof – blunder
🔸 تعریف ها:
( معنای عمومی ) : این اصطلاح زمانی استفاده می شه که کسی اشتباه کوچکی مرتکب بشه—اغلب به خاطر بی دقتی، فشار ذهنی، یا گول خوردن. می تونه هم به معنی واقعی زمین خوردن باشه، هم به صورت استعاری: مثل لغزش در پاسخ دادن به یک سؤال یا افتادن در دام فکری.
... [مشاهده متن کامل]
( زمینه ی فرهنگی و روانی ) : در زبان انگلیسی، trip up بیشتر بار لحنی غیررسمی داره و نشون دهنده اشتباهات لحظه ایه. در فارسی، عباراتی مثل �لغزش ذهنی�، �گیر افتادن در دام�، یا �سوتی دادن� بار مشابهی دارند—به خصوص در موقعیت های امتحانی یا مکالمه های حساس.
🔹 مثال ها:
I tripped up on the last question—it was a trick one! تو سؤال آخر گیر افتادم—خیلی پیچیده طراحی شده بود!
Don't let the pressure trip you up during the interview. نذار فشار روانی باعث اشتباهت توی مصاحبه بشه.
She tried to trip him up with a confusing question. اون تلاش کرد با یه سؤال گیج کننده بندازتش تو اشتباه.
🔹 مترادف ها: mess up – slip up – make a mistake – get caught out – goof – blunder
اینقدر سعی نکن چوب لای چرخم بذاری
به مشکل خوردن
where a lot of people get tripped up is when try to think of some practical examples for the solution
بسیاری از مردم در جایی که سعی می کنند به یه مثال کارآمد برای راه حل فکر کنند، به مشکل می خورند.
بسیاری از مردم در جایی که سعی می کنند به یه مثال کارآمد برای راه حل فکر کنند، به مشکل می خورند.
۱ - زیر پایی گرفتن، پشت پا زدن ۲ - پشت پا خوردن، پایمان به جایی گیر کردن
to hit something with your foot so that you fall, or to make someone do this
trip somebody ↔ up
He chased the thief, tripped him up, and grabbed the camera
بر گرفته از دیکشنری لانگمن
بر گرفته از دیکشنری لانگمن
لِنگ انداختن
ترجمه ها خوبه ولی لغزیدن و سر خوردن معانی خوبی نیستند، چون باید چیزی موجب بشه تا شما fall بشید، یعنی زمین بخورید ( نه زمین خوردنی که در اثر knock یا ضربه توسط کسی روی شما است )
همچنین، زیر پایی گرفتن، استرس داشتن و دچار اشتباه شدن هم برای این phrasal verb کاربرد ندارند.
همچنین، زیر پایی گرفتن، استرس داشتن و دچار اشتباه شدن هم برای این phrasal verb کاربرد ندارند.
عمدا باعث بشی یکی تو کاری که میکنه دچار اشتباه بشه چوب لای چرخ کسی گذاشتن
به اشتباه افتادن
به ترکی: بیرین کرئخدرماخ
Most people get tripped up by the simplicity of the strategy/process
به اشتباه افتادن
به ترکی: بیرین کرئخدرماخ
پشت پا زدن، زیر پایی گرفتن
از پای در آوردن
اشتباه کردن ، کسی را وادار به اشتباه کردن ، زیرپا انداختن یا پا به جایی گیر کردن و افتادن
زیر پایی گرفتن
پشت پا زدن
پشت پا زدن
اشتباه کردن
دچار اشتباه شدن
اشتباه یا خطا کردن
اشتباه یا خطا کردن
تشخیص اشتباه یا گام اشتباه
به اشتباه انداختن
اشتباه کردن
به اشتباه انداختن
اشتباه کردن
استرس داشتن
پشت پا زدن
گیر انداختن
1. اشتباه کردن trip up on something
2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up
3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن تا بیفته
2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up
3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن تا بیفته
دچار لغزش کردن، به اشتباه انداختن
لغزیدن
سر خوردن
سر خوردن
دچار لغزش شدن , اشتباه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)