trip someone up
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔹 معادل فارسی : گیر انداختن کسی در اشتباه / لغزش گرفتن از کسی / پرت کردن تمرکز برای افشاگری / سؤال پیچ کردن
🔹 مثال ها:
The journalist tried to trip the politician up by referencing his past statements. خبرنگار سعی کرد با اشاره به حرف های قبلی سیاست مدار، اونو گیر بندازه.
... [مشاهده متن کامل]
She tripped me up with a clever question I wasn’t prepared for. با یه سؤال زیرکانه که آماده اش نبودم منو به تپق انداخت.
During the debate, he tripped his opponent up by exposing a contradiction. در مناظره، با افشای یه تناقض، رقیبش رو گیر انداخت.
🔹 مترادف ها: catch in a lie – confuse – corner – expose – set a verbal trap
🔹 مثال ها:
The journalist tried to trip the politician up by referencing his past statements. خبرنگار سعی کرد با اشاره به حرف های قبلی سیاست مدار، اونو گیر بندازه.
... [مشاهده متن کامل]
She tripped me up with a clever question I wasn’t prepared for. با یه سؤال زیرکانه که آماده اش نبودم منو به تپق انداخت.
During the debate, he tripped his opponent up by exposing a contradiction. در مناظره، با افشای یه تناقض، رقیبش رو گیر انداخت.
🔹 مترادف ها: catch in a lie – confuse – corner – expose – set a verbal trap
چه اتفاقی افتاده؟
دوستت جفت پا گرفت برام.
بر هم زدن تعادل کسی با پا جلوی پای او گذاشتن
بر هم خوردن تعادل خود با بر خورد پا به شی یا مانعی
بر هم خوردن تعادل خود با بر خورد پا به شی یا مانعی
چوب لای چرخ گذاشتن
ایجاد مانع کردن
ایجاد مانع کردن
کسی را به اشتباه انداختن، کسی رو هول کنیم و در کارش اشتباه کنه
باعث شکست کسی شدن