trindle


معنی: چرخ، شمع مومی دراز و نوک تیز، پیچیدن، غلتاندن
معانی دیگر: چر، درصحافی کتاب تنگ tang

مترادف ها

چرخ (اسم)
loop, rhomb, cycle, turn, axle, wheel, cart, flywheel, wimple, gyrostabilizer, kestrel, trindle, strophe, truckle

شمع مومی دراز و نوک تیز (اسم)
trindle

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

غلتاندن (فعل)
roll, trundle, turn over, trindle

پیشنهاد کاربران

به نظر من چیزی که سه رنگ باشه مثلا سگ پیتبولی که دارای سه رنگ باشه شکم و سینه سفید باشه دور پنجه ها طلایی و بدنه و دم قهوه ای . یا شاید رنگ هایی که توی هم فرو رفتن بدون اینکه فرم خاصی مثل راه راه یا خال خال داشته باشن

بپرس