"موجب شدن" / باعث شدن یا شروع کردن چیزی، به ویژه یک واکنش ناگهانی یا شدید. این اصطلاح به عملی اشاره دارد که زنجیره ای از وقایع را آغاز می کند.
اصطلاح "trigger" به طور گسترده در زمینه های مختلف استفاده می شود، از جمله در روان شناسی که به محرک هایی که واکنش های شدید احساسی را بر می انگیزند، و در مکانیک که به دستگاهی که مکانیزمی را فعال می کند، اشاره دارد.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف: Cause, provoke, initiate, set off, spark
مثال؛
“His rude comment triggered an argument between the two friends. ”
“Please avoid using language that could trigger trauma. ”
“The economic downturn triggered a wave of layoffs. ”
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To cause something to start or happen; activate ⚙️
🔍 مترادف: Initiate
✅ مثال: The unexpected noise triggered the alarm system.
عصبانی شدن یا تحت تأثیر قرار گرفتن
Each event triggers another, much like a line of dominoes falling one after the other.
در برنامه نویسی همان معنای signal را دارد.
انگیزه
set off, activate, cause, generate, produce, prompt, provoke, spark off, start
ماشه. مدار رهاساز، برانگیزنده، پاشنه، پرتاب کردن فشنگ، ماشه اسلحه، گیره، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، ماشه ( چیزی را ) کشیدن، رها کردن، راه انداختن: راه انداختن، راه اندازی، ورزش: ماشه تفنگ، محرک، شروع کردن حمله یا کار
trigger 3 ( n ) ( trɪɡər ) =the part of a gun that you press in order to fire it, e. g. to pull the trigger.
trigger 2 ( v ) =to cause a device to start functioning, e. g. to trigger an alarm. trigger 1 ( v ) ( trɪɡər ) =to make sth happen suddenly, e. g. flowers can trigger off a violent allergic reaction.
ماشه. مدار رهاساز، برانگیزنده، پاشنه، پرتاب کردن فشنگ، ماشه اسلحه، گیره، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، ماشه ( چیزی را ) کشیدن، رها کردن، راه انداختن، کامپیوتر: راه انداختن، روانشناسی: راه اندازی، ورزش: ماشه تفنگ، علوم هوایی: محرک، علوم نظامی: شروع کردن حمله یا کار
برانگیختن
و در حالت passive به معنای برانگیخته شده هم به کار می رود.
مورد هدف قرار دادن
فعال کردن چیزی
مثل:
فعال کردن یک تفنگ ( یعنی ماشه را کشیدن )
یا
فعال کردن یک مکانیزم قراردادی ( مثل مکانیزم ماشه که در برجام در نظر گرفته شده است )
ماشه چکان
شبهه افکن
Verb✔️موجب شروع کاری شدن، سبب شدن، باعث تحریک شدن
US seizure of Iran cargo on Greek tanker behind Advantage Sweet hijackAction is believed to ⭐have triggered⭐ Iran to taking T�rkiye - controlled Advantage Sweet with its Houston - bound cargo of Kuwaiti crude
... [مشاهده متن کامل]
. . .
Details have emerged that Empire Navigation’s Suez Rajan is now sailing for the US with shipowner Stamatis Molaris co - operating with government authorities based there, after loading Iran - origin cargo off southeast Malaysia earlier this month
تلنگر
راه اندازی
اگر با hair trigger ترکیب شه به معنای اهرم حساس ترجمه میشه
معانی دیگه:
تحریک کردن چیزی یا شخصی
Don't trigger her at the moment she is grieving for her passed Dad
ماشه اسلحه
Firmly put your hands on the the trigger then shoot the target
جرقه ( چیزی را ) زدن
Junk food acts as a trigger for chemicals such as the feel_good dopamine
برانگیزاننده
تریگر در بازارهای مالی مثل سهام و فارکس به لحظه ای گفته میشه که معامله گر باید تصمیم به ورود یا خروج از سهم بگیره.
که ورود می تونه خرید یا فروش باشه و خروج هم بلعکس.
یعنی معامله گر ( تریدر ) با توجه به ستاپ ها و استراتژی که در معامله گری داره در نمودار قیمت نقطه ای رو شناسایی می کنه که برای ورود به معامله و مثلا خریدن یک سهم مناسب می بینه, این نقطه , تریگر فرض میشه. چند نوع هم داره, مثلا تریگر شکستی:یعنی یافتن نقطه ای از نمودار ی که خط مقاومت یا حمایت رو شکسته و موقعیت مناسبی برای ورود دارد.
... [مشاهده متن کامل]
معامله گر برای بستن معاملات خود هم استراتژی داره و هروقت اون شرایط رو در نمودار دید اقدام به بستن معاملات خود می کنه. ( مثل فروختن سهم ) که این تریگر خروج محسوب میشه.
محرک عصبی
عرشیاجان، در بازارهای مالی تریگر به معنی زمانیه که شما مثلا در چارت فرصت مناسبی برای باز/بسته کردن یک ترید می بینی
تهییج کردن
سر ذوق آوردن
به معنی ( دلیل یا عامل ) هم میتوانید به جای cause استفاده کنید
trigger ( اعتیاد )
واژه مصوب: تلنگر
تعریف: محرکی که واکنشی را برمی انگیزد
سلام دوستان این واژه در فارکس برای چه چیزی به کار میره؟ ممنون میشم پاسخ بدین
راه انداز - تحریک
ایجاد شدن - ایجاد کردن
آغازگر
راه افتادن ، شروع شدن ، آغاز شدن
by - election triggered = انتخابات میان دوره ایی شروع / آغاز شده ، راه افتاده است
معنی:باعث وقوع چیزی شدن_موجب شروع شدن چیزی.
مثال:. Medical experts believe that easing the lockdown rules will trigger a second wave of the disease
کارشناسان پزشکی معتقدند که تسهیل قوانین قرنطینه باعث وقوع موج دوم این بیماری میشود.
cause
trigger ( verb ) = provoke ( verb )
به معناهای: موجب شدن، باعث شدن/تحریک کردن، برانگیختن/موجب عکس العمل یا واکنشی شدن
سوق دادن
trigger ( noun ) = ماشه، علت، سبب، موجب، محرک، مسبب
معانی دیگر: تلنگر ( در دیکشنری روانشناسی ) ، ضامن، اهرم، چاشنی/جرقه، آغازگر، عامل/
Definition = قسمتی از اسلحه که هنگام فشار دادن باعث شلیک اسلحه می شود/ک رویداد یا موقعیت و غیره که باعث می شود چیزی شروع شود/چیزی که باعث می شود کسی ناراحت و هراس داشته باشد زیرا باعث شده است که اتفاق بدی را که در گذشته رخ داده است به خاطر بسپارد/رویداد یا چیزی که فوراً باعث واکنش خاصی می شود/بخشی از بمب که باعث انفجار آن می شود/
... [مشاهده متن کامل]
chemicals trigger in the brain = محرک های شیمیایی در مغز
the trigger for change = جرقه ای برای تغییر
exampels :
1 - to pull/squeeze the trigger
ماشه را کشیدن/شلیک کردن
2 - Pull the trigger!
ماشه را بکش
3 - A quick - fix solution could be a trigger for higher inflation.
یک راه حل سریع می تواند محرکی برای افزایش تورم باشد.
4 - Intense sunlight may be a trigger to skin cancer.
نور شدید خورشید ممکن است موجب سرطان پوست شود.
5 - It's not clear who actually pulled the trigger.
هنوز مشخص نیست چه کسی ماشه را کشیده است.
6 - There are fears that the incident may be a trigger for more violence in the capital.
این نگرانی وجود دارد که این حادثه علت خشونت بیشتر در پایتخت باشد.
7 - his resignation was the trigger that brought about the company's collapse.
استعفای او عاملی بود که باعث سقوط شرکت شد.
trigger ( verb ) = موجب شدن، سبب شدن، به راه انداختن، به کار انداختن، آغاز کردن، به پا کردن /مستمسک چیزی شدن، جرقه زدن، تلنگر زدن
Definition = سبب شروع چیزی شدن/برای ایجاد یک واکنش شدید احساسی از ترس ، شوک ، عصبانیت یا نگرانی در کسی ، خصوصاً به این دلیل که آنها برای یادآوری اتفاق بدی که در گذشته افتاده ساخته شده اند/برای ایجاد اتفاقی ، به ویژه اتفاق بد/
مترادف با کلمه : generate ( verb )
exampels:
1 - Nuts can trigger off a violent allergic reaction.
آجیل می تواند موجب واکنش شدید آلرژیک شود.
2 - . the smoke triggered off the alarm
دود، زنگ خطر را به کار انداخت.
می تونه به معنی �از کوره در رفتن� هم باشه
روانشناسی: محرک
راه انداختن
تحریک کردن - بر انگیختن
ایجاد کننده، شروع کننده
تسریع کردن ( چیزی )
سرعت بخشیدن ( به چیزی )
اجرا شدن
فعال شدن
در الکترونیک قدرت به معنی تحریک بکار می رود مثل پالس تحریک
Trigger
در پزشکی: محرک
پزشکی:محرک
برانگیزاندان، موجب شدن
واکنش
trigger fear= باعث ترس شدن
ترغیب کردن
راه انداز
ماشه تفنگ
علاوه بر ماشه، در مفهوم چخماق سلاح یا همان گلنگدن هم به کار می رود
ماشه تفنگ یا اسلحه
برانگیختن
سطح مجاز
این کلمه همراه با Point در علم ماساژ به معنای نقطه ماشه ای ( Trigger Point ) هر دردناک می باشد. نقطه ای دردناک در عضله و یا بافت همبند که با اعمال فشار در آن نقطه درد احساس می گردد.
شروع کردن تحریک کردن* رشته پزشکی
اسم:
ماشه
فعل:
1. باعث شروع به کار چیزی شدن، فعال کردن ( مثل بمب یا سیستم الکترونیکی )
2. راه انداختن، موجب شدن ( به وسیله سلسله ای از رخداد ها )
Verb= موجب شدن
Noune=تحریک
اهرم . اهرم به راه انداختن
برانگیزنده ( واکنش بد )
منفجر کردن
فعال کردن/شدن
موجب شدن
علت
to fire or explode ( a weapon or an explosive charge ) ; to become active; activate
فرمان گر ، فرمان دهنده
راه انداز ، کارانداز ، آغاز کننده ، فعال گر ، فعال کننده
آغازگر - شروع کننده
موجب ِ چیزی شدن
محرک
یکی از معانی آن activate می باشد
Trigger a memory: remember suddenly
عامل انگیزشی
تحت تاثیر قراردادن
نشانه قرار داده شدن
مورد نشانه قرار گرفتن
تحریک
در برق مخابرات نیز ب معنی تحریک میباشد
در علم الکترونیک یا علوم فنی و مهندسی این لغت به معنای تحریک نمودن و یا اعمال یک پارامتر بر روی یک مدار یا سیستم می باشد. مانند اعمال ولتاژ یا جریان/ یا تحریک مدار بواسطه پارامتر مورد نظر.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٦)