این کلمه که صفت است در دیکشنری زیر دو تعریف دارد: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. given to tricks; playful; prankish. بازیگوش؛ شوخ و شنگ؛ چاچول Example: 👇 The mischievous elf played tricksy pranks on anyone who dared to enter the enchanted forest. ... [مشاهده متن کامل]
جن بدجنس با هرکسی که جرأت ورود به جنگل طلسم شده را داشت، شوخی های بازیگوشانه کرد. 2. crafty or difficult to deal with; clever in an ingenious or deceptive way. هوشمند یا باهوش به روشی مبتکرانه یا فریبنده؛ هفت خط؛ هفت رنگ؛ حقه باز؛ دغل؛ شیطان صفت؛ ؛ شیاد؛ مارموز؛ موذی Example: 👇 Sometimes a tricksy, half - provoked desire to break through the barricade of his stoicism tempted her. گاهی اوقات یک میلِ مارموزانه ( موذیانه ) و نیمه برانگیخته برای شکستن سد رواقی خودش، او را وسوسه می کرد.