tributary

/ˈtrɪbjəˌteri//ˈtrɪbjʊtəri/

معنی: شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع
معانی دیگر: جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: tributaries
• : تعریف: a river or stream that flows into a larger river or stream, or into a lake.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: flowing into a larger body of water.

(2) تعریف: contributing to anything more important.

جمله های نمونه

1. two tributary tribes
دو قبیله ی خراجگزار

2. karoon is a tributary of arvandrood
کارون شاخابه ی اروند رود است.

3. The Avon is a tributary of the Severn.
[ترجمه گوگل]آوون شاخه ای از سورن است
[ترجمه ترگمان]Avon یکی از شاخه های سورن is است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a tributary road near the end of the village.
[ترجمه گوگل]نزدیک انتهای روستا یک راه فرعی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در انتهای دهکده، یک جاده فرعی به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The most likely tributary area is the Lasithi plain.
[ترجمه گوگل]محتمل ترین منطقه انشعابی دشت لاسیتی است
[ترجمه ترگمان]محتمل ترین حوزه این حوزه، جلگه Lasithi است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a tributary creek that ran about a quarter of a mile from the encampment.
[ترجمه گوگل]نهر انشعابی وجود داشت که حدود یک ربع مایل از اردوگاه می گذرد
[ترجمه ترگمان]نهر کوچکی بود که حدود یک ربع فرسنگ از اردوگاه دور می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dace hard to find, even the Llynfi tributary at Glasbury is giving little.
[ترجمه گوگل]پیدا کردن آن سخت است، حتی شاخه Llynfi در Glasbury نیز کم می آورد
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یکی از tributary که در Glasbury است بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Allen Water, a major tributary of the South Tyne, offered perfect dry fly fishing.
[ترجمه گوگل]آلن واتر، یکی از شاخه‌های اصلی ساوث تاین، ماهیگیری کامل با مگس خشک را ارائه می‌کرد
[ترجمه ترگمان]آب آلن که یکی از شاخه های اصلی رودخانه تین رودخانه های جنوب بود برای ماهیگیری به نحو کاملی خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A small stream, often a shallow or intermittent tributary to a river.
[ترجمه گوگل]نهر کوچکی که اغلب از شاخه های کم عمق یا متناوب به رودخانه است
[ترجمه ترگمان]نهر کوچکی که غالبا شعبه ای از رودخانه کم عمق یا متناوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tributary debouched into the big river.
[ترجمه گوگل]انشعاب به رودخانه بزرگ فرو رفت
[ترجمه ترگمان]The وارد رودخانه بزرگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other Renyi River, two - tank River, a tributary of Jiaokou River.
[ترجمه گوگل]دیگر رودخانه Renyi، دو - رودخانه مخزن، شاخه ای از رودخانه Jiaokou
[ترجمه ترگمان]رود Renyi دیگر، رود دو تانک، شعبه ای از رودخانه Jiaokou است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "Tributary system"was the traditional foreign policy in ancient China, which carried out the diplomatic strategy to build the mutual benefice and make friends with neighbor countries each other.
[ترجمه گوگل]"نظام خراجی" سیاست خارجی سنتی در چین باستان بود که استراتژی دیپلماتیک را برای ایجاد منافع متقابل و دوستی با کشورهای همسایه انجام می داد
[ترجمه ترگمان]\"سیستم tributary\" سیاست خارجی سنتی در چین باستان بود، که استراتژی دیپلماتیک برای ساخت یک benefice متقابل و ایجاد دوستی با کشورهای همسایه به یکدیگر انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Department of Statistics is a tributary of the Department of Mathematics at the East China Normal University.
[ترجمه گوگل]دپارتمان آمار شاخه ای از گروه ریاضیات در دانشگاه عادی چین شرقی است
[ترجمه ترگمان]اداره آمار شاخه ای از دانشکده ریاضیات در دانشگاه تربیت مدرس شرق چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sino - Siamese trade had two forms, tributary trade and civil trade.
[ترجمه گوگل]چین - تجارت سیامی دو شکل داشت، تجارت خراجی و تجارت مدنی
[ترجمه ترگمان]تجارت \"سینو - سی\" دو اشکال داشت: تجارت فرعی و تجارت مدنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاخه (اسم)
grain, wing, horn, branch, arm, tributary, limb, bifurcation, bough, sprout, branch line, embranchment

انشعاب (اسم)
branch, tributary, offshoot, split, divergence, ramification, shoot, embranchment

خراج گذار (اسم)
tributary, taxpayer

خراجگزار (اسم)
tributary, vassal

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

تخصصی

[عمران و معماری] شاخه رودخانه - شعبه رودخانه - شاخاب - ریزابه - شاخه رود - شاخه فرعی
[زمین شناسی] شاخه فرعی، نهر یا رودخانه ای است که به داخل رودخانه بزرگتر می ریزد .
[آب و خاک] شاخه فرعی

انگلیسی به انگلیسی

• small stream flowing into a larger body of water; one who pays tribute, taxpayer
the tributaries of a large river are the smaller rivers that flow into it.

پیشنهاد کاربران

Tributary : شاخابه
a river or stream flowing into a larger river or lake
tributary
1. خراج گزار 2. دست نشانده. تابع 3. فرعی. انشعابی 4. ( جغرافیا ) ریزابه
مثال:
They entered the mouth of the tributary that would take them to the Indians.
آنها وارد دهانه ی فرعی شدند که آنها را به سرخپوستان می رساند.
در طراحی ساختمان ها به سطح بارگیر ستون ها از کف های روی آن نیز اطلاق می شود >>>> Tributary Area : سطح بارگیر
[زیست شناسی] رگهای ورودی به رگ بزرگتر
ریشه رود
tributary ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: ریزابه
تعریف: رودهایی که به رودی بزرگ تر بپیوندند
تبدیل

بپرس