tribalism

/ˈtraɪbəˌlɪzm//ˈtraɪbəlɪzəm/

معنی: قبیله گرایی، ایل گرایی، زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیلهای
معانی دیگر: قبیله ی گرایی، عشیره ای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: tribalistic (adj.), tribalist (n.)
(1) تعریف: a strong sense of identification with and loyalty to the tribe, clan, team, or other social group of which one is a participating member.

(2) تعریف: the customs and beliefs of any tribal society.

جمله های نمونه

1. Apartheid used tribalism as the basis of its "divide-and-rule" homeland policies.
[ترجمه گوگل]آپارتاید از قبیله گرایی به عنوان مبنای سیاست های داخلی خود «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]رژیم آپارتاید از قبیله گرایی به عنوان پایه سیاست \"شکاف و قانون\" خود استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His argument was that multi-party systems encourage tribalism.
[ترجمه گوگل]استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی قبیله گرایی را تشویق می کنند
[ترجمه ترگمان]استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی، قبیله گرایی را تشویق می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tribalism of the town's Ga majority was given heavy emphasis.
[ترجمه گوگل]بر قبیله گرایی اکثریت گالی شهر تاکید زیادی شد
[ترجمه ترگمان]توجه زیادی به قبیله گرایی شهر مبذول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hence also the exaggerated tribalism, the bullheaded racism of an Alf Garnett, the dogged male chauvinism of an Andy Capp.
[ترجمه گوگل]از این رو، قبیله گرایی اغراق آمیز، نژادپرستی سرسخت آلف گارنت، شوونیسم مردانه سرسخت اندی کاپ نیز به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]از این رو، قبیله گرایی اغراق آمیز، نژادپرستی سرسختانه مرد Alf با سرسختی مردی اندی Capp
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In his radical rejection of political tribalism, he is a subversive figure still.
[ترجمه گوگل]در رد رادیکال قبیله گرایی سیاسی، او همچنان یک شخصیت برانداز است
[ترجمه ترگمان]او در رد رادیکال his سیاسی، هنوز یک چهره خرابکارانه محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the post-cold war era, the traits of the Baath Partys rule are: symbolistic democratization, anti-America and anti-Israel complex; potential pan-Arab psychology influence; revival of tribalism.
[ترجمه گوگل]در دوران پس از جنگ سرد، ویژگی های حاکمیت احزاب بعث عبارتند از: دموکراسی سازی نمادین، عقده ضد آمریکا و ضد اسرائیل تأثیر بالقوه روانشناسی پان عرب؛ احیای قبیله گرایی
[ترجمه ترگمان]در دوره پس از جنگ سرد، ویژگی های حکومت حزب بعث عبارتند از: دموکرات سازی جوامع، ضد آمریکایی و ضد اسرائیل؛ نفوذ بالقوه روان شناسی عرب - عرب؛ احیای tribalism
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The loyalties they create, evoke, or reflect are steeped in humanity's characteristic tribalism.
[ترجمه گوگل]وفاداری هایی که آنها ایجاد می کنند، برمی انگیزند یا منعکس می کنند، غرق در قبیله گرایی مشخصه بشریت است
[ترجمه ترگمان]وفاداری که آن ها ایجاد می کنند، به وجود می آیند، یا بازتاب می کنند، غرق در قبیله گرایی مشخصه بشر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The continent is doomed by its population boom, its endemic diseases, its tribalism, its corruption, its lack of infrastructure, even -- whisper some, more in sorrow than in prejudice -- its genes.
[ترجمه گوگل]این قاره به دلیل رونق جمعیت، بیماری‌های بومی، قبیله‌گرایی، فساد، کمبود زیرساخت‌ها، حتی ژن‌هایش – زمزمه می‌کنند، بیشتر با غم و اندوه تا تعصب، این قاره محکوم است
[ترجمه ترگمان]این قاره با رشد جمعیت، بیماری های همه گیر، tribalism، فساد آن، فقدان زیرساخت، حتی - - برخی در اندوه بیش از تعصب - - یعنی ژن های آن - - محکوم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The defining common trait of these places is not so much poverty or criminality, though these certainly flourish, as tribalism.
[ترجمه گوگل]ویژگی مشترک تعیین کننده این مکان ها، فقر یا تبهکاری نیست، اگرچه اینها قطعاً شکوفا می شوند، بلکه قبیله گرایی است
[ترجمه ترگمان]ویژگی معمول این مکان ها، فقر و جنایت نیست، هر چند که این ویژگی ها، به عنوان tribalism، شکوفا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rereading the novel as an adult, I came to admire it for its clear-eyed depiction of American tribalism in its three major manifestations: race, class and region.
[ترجمه گوگل]با بازخوانی این رمان در بزرگسالی، آن را به دلیل ترسیم واضح آن از قبیله گرایی آمریکایی در سه جلوه اصلی آن تحسین کردم: نژاد، طبقه و منطقه
[ترجمه ترگمان]من داستان را به عنوان یک فرد بزرگ سال تعریف کردم و برای دیدن آن به خاطر نمایش چشم clear از tribalism آمریکایی در سه نمایش عمده آن شدم: نژاد، طبقه و منطقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One is to stamp out warlordism, and the other is to suppress tribalism.
[ترجمه گوگل]یکی از بین بردن جنگ سالاری و دیگری سرکوب قبیله گرایی است
[ترجمه ترگمان]یکی این است که warlordism را تمبر بزند، و دیگری آن است که قبیله گرایی را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Political leaders will have to find ways to moderate solipsistic tribalism and come up with tax and welfare state reforms that balance economic dynamism and social cohesion.
[ترجمه گوگل]رهبران سیاسی باید راه هایی برای تعدیل قبیله گرایی یکپارچه گرایانه بیابند و اصلاحات مالیاتی و دولت رفاهی را ارائه دهند که پویایی اقتصادی و انسجام اجتماعی را متعادل کند
[ترجمه ترگمان]رهبران سیاسی باید راه هایی برای کاستن از قبیله گرایی رو به افزایشی پیدا کنند و اصلاحاتی در وضعیت رفاهی و رفاهی ایجاد کنند که پویایی اقتصادی و انسجام اجتماعی را متعادل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The answer is misguided economic policies, mismanagement, poor maintenance, sloppiness, tribalism and corruption.
[ترجمه گوگل]پاسخ سیاست های نادرست اقتصادی، سوء مدیریت، نگهداری ضعیف، شلختگی، قبیله گرایی و فساد است
[ترجمه ترگمان]این پاسخ، سیاست های نادرست اقتصادی، سو مدیریت، نگهداری ضعیف، sloppiness، قبیله گرایی و فساد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قبیله گرایی (اسم)
tribalism

ایل گرایی (اسم)
tribalism

زندگی ایلیاتی (اسم)
tribalism

سازمان و تشکیلات قبیله ای (اسم)
tribalism

انگلیسی به انگلیسی

• beliefs and customs of a tribal society; strong loyalty to one's tribe or group
tribalism is the state of existing as a tribe.
tribalism is also the behaviour and attitudes shown by the members of a particular group in society, especially with regard to the loyalty they feel for each other, and their hostility to other groups.

پیشنهاد کاربران

۱. نظام قبیله ای ۲. قبیله گروی
مثال:
His argument was that multi - party systems encourage tribalism.
استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی، نظام قبیله ای را ترغیب می کند.
استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی به نظام قبیله ای کمک می کند.

بپرس