trial

/ˈtraɪəl//ˈtraɪəl/

معنی: رنج، ازمایش، کوشش، امتحان، محنت، مرافعه، محاکمه، دادرسی
معانی دیگر: آزمون، آزمایش، سنجش، آروین، آزمایشی، امتحانی، آزمونی، مصیبت، دشواری، دردسر، سختی، مرارت، ناملایم (ناملایمات)، داد خواهی، سعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in law, an examination of evidence presented to a judicial tribunal, usu. in order to determine a person's guilt or innocence.
مشابه: examination, hearing, inquiry, inquisition

(2) تعریف: the act or process of testing.
مترادف: experiment, test, tryout
مشابه: dry run, road test, trial and error, try

(3) تعریف: an attempt.
مترادف: attempt, effort, essay, try
مشابه: bid, endeavor, go, struggle, undertaking, venture, whirl

(4) تعریف: a subjection to suffering, pain, or hardship.
مترادف: adversity, hardship, misfortune, ordeal, tribulation, trouble
متضاد: joy
مشابه: burden, cross, distress, fire, misadventure, misery, pain, sorrow, torment, woe

- She has endured many trials in her life.
[ترجمه Kaptan] او متحمل درد و رنج بسیار در زندگی اش شده است.
|
[ترجمه گوگل] او آزمایش های زیادی را در زندگی خود تحمل کرده است
[ترجمه ترگمان] او بسیاری از آزمایش های زندگی اش را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a person or thing that taxes one's patience.
مترادف: annoyance, bother, hassle, headache, nuisance, pest, vexation
مشابه: gadfly, pain, thorn
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a trial.

(2) تعریف: accomplished or done by way of a trial or experiment.
مترادف: experimental, model, pilot
مشابه: tentative

(3) تعریف: serving as a sample in an experiment.
مترادف: sample
مشابه: experimental, pilot

- a trial specimen
[ترجمه گوگل] یک نمونه آزمایشی
[ترجمه ترگمان] نمونه آزمایشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. trial by jury
دادرسی با هیئت منصفه (دادوران)

2. trial by jury
دادرسی توسط هیئت منصفه

3. a trial of each candidate's skill
سنجش مهارت هر یک از نامزدها

4. a trial period
دوره ی آزمایشی

5. a trial subscription to a magazine
آبونمان امتحانی یک مجله

6. his trial was a travesty of justice
محاکمه ی او مسخره کردن عدالت بود.

7. the trial exposed their crimes
محاکمه،تبهکاری های آنها را آشکار کرد.

8. the trial was adjourned until tomorrow morning
محاکمه به فردا موکول شد.

9. their trial was a joke
محاکمه ی آنها مسخره بود.

10. on trial
1- در دست آزمایش 2- در دست داد رسی 3- در حال گذراندن دوره ی آزمایشی 4- به طور آزمایشی

11. that speedy trial was a mockery of justice
با آن محاکمه ی سریع دستگاه دادگستری را مضحکه کردند.

12. the privilege of trial by jury
حق محاکمه شدن توسط هیئت منصفه

13. the right of trial by jury shall be preserved
حق محاکمه توسط هیئت منصفه حراست خواهد شد.

14. hassan was given a trial for that job
حسن را برای آن شغل آزمودند.

15. he is to stand trial next week
قرار است هفته آینده محاکمه شود.

16. his commitment to prison after a trial
تحویل او به زندان بعد از محاکمه

17. the reporter assigned to report the trial
خبرگزار مامور گزارش دادن محاکمه

18. to pass the ordeal of a trial
از هفت خوان محاکمه گذشتن

19. people protested against their leader's detention without trial
مردم نسبت به بازداشت بدون محاکمه ی رهبر خود اعتراض کردند.

20. they had no compunction about executing people without a trial
آنها از اعدام بدون محاکمه ی مردم ابایی نداشتند.

21. the death of the accused obviated the need for a trial
مرگ متهم نیاز به محاکمه را بر طرف کرد.

22. they were trying to justify their executions of people without trial
آنان می کوشیدند اعدام افراد محاکمه نشده را توجیه کنند.

23. nobody's guilt is so obvious as to justify his execution without a trial
گناه هیچ کس آنقدر آشکار نیست که بتوان او را بدون محاکمه اعدام کرد.

24. Baker argues that his trial was tainted by negative publicity.
[ترجمه گوگل]بیکر استدلال می کند که محاکمه او با تبلیغات منفی آلوده شده است
[ترجمه ترگمان]بیکر استدلال می کند که محاکمه وی با تبلیغات منفی لکه دار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Parker was committed for trial yesterday at Southwark Crown Court.
[ترجمه گوگل]پارکر روز گذشته برای محاکمه در دادگاه تاج و تخت Southwark متعهد شد
[ترجمه ترگمان]پارکر دیروز در دادگاه کراون Southwark به دادگاه احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The variable weather is a great trial to me.
[ترجمه گوگل]آب و هوای متغیر آزمایش بزرگی برای من است
[ترجمه ترگمان]آب و هوای متغیر برای من یک محاکمه عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The case never came to trial.
[ترجمه گوگل]این پرونده هرگز به دادگاه نرسید
[ترجمه ترگمان] پرونده هیچوقت به دادگاه نرسیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The prisoner was brought to court for trial.
[ترجمه گوگل]این زندانی برای محاکمه به دادگاه معرفی شد
[ترجمه ترگمان]زندانی برای محاکمه به دادگاه برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Gein did not stand trial but lived out his days in a mental asylum.
[ترجمه گوگل]گین محاکمه نشد اما روزهای خود را در یک آسایشگاه روانی گذراند
[ترجمه ترگمان]Gein محاکمه را تحمل نکرد، بلکه روزها را در آسایشگاه روانی به سر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He did not receive a fair trial.
[ترجمه گوگل]او محاکمه عادلانه ای دریافت نکرد
[ترجمه ترگمان]او یک محاکمه عادلانه دریافت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنج (اسم)
mortification, throe, pain, agony, affliction, labor, toil, tribulation, discomfort, discomfiture, trial, fatigue, bale, difficulties, teen

ازمایش (اسم)
test, assay, temptation, experiment, shy, trial, testing, tryout, try, exam, examination, experience, examen, experimentation, probation, screening

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

محنت (اسم)
hardship, distress, toil, tribulation, trial, bale

مرافعه (اسم)
quarrel, case, suit, cause, trial, lawsuit, spat, contestation

محاکمه (اسم)
trial

دادرسی (صفت)
trial

تخصصی

[برق و الکترونیک] آزمایش
[حقوق] محاکمه، دادرسی
[ریاضیات] آزمایش، کوشش، سعی، آزمون، گذر، امتحان
[آمار] امتحان، آزمایه

انگلیسی به انگلیسی

• examination of facts by a judicial tribunal (law); test; subjection to suffering or difficulty; attempt; experiment; annoyance
pertaining to or used in a trial; experimental, exploratory; test; used as a sample
a trial is the legal process in which a judge and jury listen to evidence and decide whether a person is guilty of a crime.
a trial is also an experiment in which you test something by using it or doing it for a period of time to see how well it works.
a trial is also a test of whether someone is suitable for a particular job by letting them do it for a short period of time.
someone's trials are the unpleasant things that they experience.
if someone is on trial, they are being tried in a court of law.
if something or someone is on trial, they are being tested or closely examined.
if you do something by trial and error, you try different ways of doing it until you find a good one.

پیشنهاد کاربران

محاکمه شدن
آزمایش
مثال: The drug is currently in the trial phase to determine its effectiveness.
دارو در حال حاضر در مرحله آزمایش قرار دارد تا اثربخشی آن تعیین شود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
( اسم ) آزمایش
( صفت ) آزمایشی
آزمایش کردنِ ( حقایق )
یکی از معانی این کلمه که دوستان ذکر نکردن
�مشکل�, �گرفتاری�, �دردسر�, �مصائب� هست
مثال:
The daily trials of living in a poor country
واژه trial به صورت فعل هم به کار می رود و در این حالت مفهوم آن آزمودن رسمی موثر یا مناسب بودن چیزی است . ( مثلاً یک دارو )
trial
verb [ T ]
to test something in a formal way to discover how effective or suitable it is:
...
[مشاهده متن کامل]

We will trial the new drug in several hospitals.
مستند: https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/trial

آزمودن
trial ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: آزمایه
تعریف: در آزمون ها و آزمایش ها، یک دورۀ ( session ) تمرین ( practice ) یا عملکرد در یک تکلیف مشخص
trial ( دارویی، سلامت )
واژه مصوب: کارآزمایی
تعریف: مطالعه تجربی آینده نگر و تحلیلی مبتنی بر داده های اولیه جمع آوری شده از افراد یا گروه ها
آزمون و خطا
پیمایش/ تلاش
محاکمه ، دادرسی
آزمایش ، آزمون ، امتحان
امتحان الهی ( در متون مذهبی و عرفانی )
trial and error
آزمون و خطا. مثال :
Through trial and error, they slowly learn the managing money
آنها کم کم با آزمون خطا مدیریت پول را یاد می گیرند.
trial ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: آزمایه 2
تعریف: در آزمون ها و آزمایش ها، یک دورۀ ( session ) تمرین ( practice ) یا عملکرد در یک تکلیف مشخص
Put sth on trial
چیزی را مورد آزمایش قرار دادن
One trial learning یادگیری یک کوششی
کوشش
آزمایش/تست ( پزشکی و غیره )
1 ) The company's lead product for lung and certain blood cancers is in Phase II trials in humans
2 ) We have decided to offer free trials with retailers
trial version
نسخه آزمایشی
بررسی شواهد و مدارک در دادگاه به این منظور که آیا شخصی گناهکار است یا خیر
اون قسمتی که شاهد میره میایسته در دادگاه که مثل جااستادیه میگن at trial
بررسی. رسیدگی. بازرسی
تو نرم افزار ها به معنی نسخه ی آزمایشی هستش
Publicity of trial
علنی بودن دادرسی
دادرسی
verb - transitive :
امتحان کردن
آزمایش کردن
try out
examine
test
راه اندازی آزمایشی ( trail run )
اینکه برای یه مدت کوتاه بطور ازمایشی کارکنی که ببینی کارت چطوره
Life is just a trial
زندگی فقط یه آزمونه
راه اندازی آزمایشی
در موسیقی: آکورد سه گانه یا سه تایی
Trial and error آزمون و خطا
آزمایش، امتحان، معاینه
محاکمه
آزمایشگری
دادگاه
کارآزمایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس