trenchant

/ˈtrent͡ʃənt//ˈtrent͡ʃənt/

معنی: قطعی، تیز، سخت، قاطع، برنده، نافذ، بران
معانی دیگر: (مجازی) نافذ، تند و تیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: trenchantly (adv.), trenchancy (n.)
(1) تعریف: incisive or penetrating, as perception or wit.
مترادف: incisive, penetrating, piercing, probing
مشابه: acute, biting, crisp, discerning, keen, mordant, perceptive, pointed, searching, sharp

- This keenly perceptive remark, both sharp and full of truth, is just one example of the writer's trenchant wit.
[ترجمه گوگل] این اظهار نظر شدیداً درک، هم تیز و هم پر از حقیقت، تنها نمونه ای از شوخ طبعی نویسنده است
[ترجمه ترگمان] این حرف زیرکانه، هر دو تیز و پر از حقیقت، فقط یک نمونه طبع عجیب و تیز نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: vigorous and effective, as an argument or policy.
مترادف: aggressive, cogent, effective, emphatic, forceful, vehement, vigorous
مشابه: dynamic, energetic, intense, powerful, rigorous, strenuous

(3) تعریف: well-defined; clear-cut.
مترادف: clear, clear-cut, distinct, explicit, straightforward, well-defined
متضاد: vague
مشابه: crisp, direct, emphatic, graphic, obvious, salient, sharp, vivid

جمله های نمونه

1. a trenchant blade
تیغ تیز

2. her trenchant words
حرف های نافذ او

3. He was shattered and bewildered by this trenchant criticism.
[ترجمه گوگل]او از این انتقاد سنگدل متلاشی و گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]او با این انتقاد شدید خرد و خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His speech was a powerful and trenchant attack against apartheid.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او حمله ای قدرتمند و شدید علیه آپارتاید بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی یک حمله قوی و زننده علیه آپارتاید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His speech was a powerful and trenchant attack against 〔 on 〕 apartheid.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او حمله ای قدرتمند و شدید علیه "آپارتاید" بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی یک حمله قوی و زننده علیه آپارتاید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dorothy Parker's writing is characterized by a trenchant wit and sophistication.
[ترجمه گوگل]ویژگی نوشته‌های دوروتی پارکر، شوخ طبعی و پیچیدگی است
[ترجمه ترگمان]نوشته های در وتی با زیرکی و پیچیدگی trenchant مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His comment was trenchant and perceptive.
[ترجمه گوگل]کامنت او تند و تیزبینانه بود
[ترجمه ترگمان]نظر او زننده و تیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Land and the Nation was a rather trenchant report based upon a private investigation into the ownership and use of rural land.
[ترجمه گوگل]زمین و ملت گزارشی بود که بر اساس یک تحقیق خصوصی در مورد مالکیت و استفاده از زمین های روستایی بود
[ترجمه ترگمان]سرزمین و ملت یک گزارش کاملا زننده براساس تحقیقات خصوصی در مورد مالکیت و استفاده از زمین های روستایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Brown's article contains trenchant social criticism.
[ترجمه گوگل]مقاله براون حاوی انتقادات شدید اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]مقاله براون شامل انتقادهای شدید اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Direct, trenchant writing came naturally, effective public speaking later.
[ترجمه گوگل]نویسندگی مستقیم و پرشور به طور طبیعی به وجود آمد و بعداً سخنرانی عمومی مؤثر بود
[ترجمه ترگمان]نوشته های مستقیم و زننده به طور طبیعی و موثر منتشر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The trenchant symbolism of his pictures is essentially alien to the Dada conception of randomness and fortuitous juxtaposition.
[ترجمه گوگل]نمادگرایی تند تصاویر او اساساً با تصور دادا از تصادفی بودن و کنار هم قرار گرفتن تصادفی بیگانه است
[ترجمه ترگمان]نماد زننده تصاویر او اساسا مغایر با مفهوم Dada تصادفی و تصادفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The reviewer however is not a trenchant imperialist.
[ترجمه گوگل]با این حال، بازبینی کننده یک امپریالیست سرسخت نیست
[ترجمه ترگمان]با این حال، reviewer یک امپریالیسم trenchant نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As easy mayst thou the in trenchant air With thy keen sword as make me bleed.
[ترجمه گوگل]به همین راحتی می توانی با شمشیر تیز خود، در هوای درنده، من را خون کنی
[ترجمه ترگمان]به همان آسانی که ممکن است با شمشیر تیز تو، با شمشیر تیز تو، هوای زننده و زننده را در هوا بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fair workers, ability to punish first, trenchant, family flourishing kingdom.
[ترجمه گوگل]کارگران منصف، توانایی مجازات اول، سنگدلی، پادشاهی شکوفا خانواده
[ترجمه ترگمان]کارگران منصف، توانایی برای مجازات اولیه، trenchant، و شکوفایی خانواده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Characteristic: Colour is trenchant, be full of nutrient value.
[ترجمه گوگل]مشخصه: رنگ ترد است، سرشار از ارزش غذایی باشد
[ترجمه ترگمان]مشخصه: رنگ بسیار زننده است، پر از ارزش مواد مغذی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

قاطع (صفت)
decisive, definitive, final, decretive, decretory, categorical, overbearing, categoric, crucial, conclusive, incisive, trenchant, secant, magistral, unanswerable

برنده (صفت)
cutting, winning, incisive, conductive, trenchant, deferent, dissolvent

نافذ (صفت)
pervasive, dominant, incisive, trenchant, predominant, penetrating, penetrative, penetrant, influent

بران (صفت)
sharp, trenchant

انگلیسی به انگلیسی

• forceful, vigorous; keen, incisive; sharply defined
trenchant writing or comments make their point strongly and clearly, and are often very critical; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : entrench
✅️ اسم ( noun ) : trench / entrenchment
✅️ صفت ( adjective ) : entrenched / trenchant
✅️ قید ( adverb ) : trenchantly
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Incisive and sharply focused 🫵😠
🔍 مترادف: Penetrating
✅ مثال: His trenchant remarks left no room for doubt
فصیح، بلیغ، نافذ، روشن، بارز
Articulate
Sharp
Keep
Clear cut
Incisive
Vigorous
Cutting
Clear
Distinct

نافذ

بپرس