فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trembles, trembling, trembled
حالات: trembles, trembling, trembled
• (1) تعریف: to shake or quiver involuntarily, as from fear, exhaustion, or cold.
• مترادف: quake, quaver, shake, shiver
• مشابه: quail, quiver, shudder, vibrate, waver, wobble
• مترادف: quake, quaver, shake, shiver
• مشابه: quail, quiver, shudder, vibrate, waver, wobble
- The thunder made the poor dog tremble.
[ترجمه گوگل] رعد، سگ بیچاره را به لرزه درآورد
[ترجمه ترگمان] غرش رعد، سگ بیچاره را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غرش رعد، سگ بیچاره را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Without hat or coat, the woman trembled in the icy cold.
[ترجمه گوگل] زن بدون کلاه و کت، در سرمای یخی می لرزید
[ترجمه ترگمان] زن بدون کلاه و کت، در سرمای یخ بندان می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن بدون کلاه و کت، در سرمای یخ بندان می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be deeply disturbed by fear or anxiety.
• مشابه: shudder, vibrate
• مشابه: shudder, vibrate
- He trembled at the thought of actually breaking into the bank.
[ترجمه گوگل] از این فکر که واقعاً وارد بانک شود، لرزید
[ترجمه ترگمان] از فکر شکستن در بانک بر خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از فکر شکستن در بانک بر خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The idea of getting caught made her tremble.
[ترجمه گوگل] فکر گرفتار شدن او را به لرزه در آورد
[ترجمه ترگمان] فکر دستگیر شدن او را به لرزه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر دستگیر شدن او را به لرزه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be made to vibrate or flutter, as leaves in the wind.
• مترادف: flutter, shake, violate, waver
• مشابه: oscillate, quiver, vibrate
• مترادف: flutter, shake, violate, waver
• مشابه: oscillate, quiver, vibrate
- The leaves trembled in the gusty wind.
[ترجمه گوگل] برگها در باد شدید می لرزیدند
[ترجمه ترگمان] برگ ها در باد شدیدی می لرزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برگ ها در باد شدیدی می لرزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be shaky or quavery, as a voice.
• مترادف: quaver, shake, waver
• مشابه: quiver, vibrate
• مترادف: quaver, shake, waver
• مشابه: quiver, vibrate
- The bride's voice trembled as she said her vows.
[ترجمه گوگل] صدای عروس هنگام گفتن نذر می لرزید
[ترجمه ترگمان] صدای عروس در حین ادای قولی که به او داده بود می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای عروس در حین ادای قولی که به او داده بود می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید