transverse

/trænzˈvɜːrs//ˈtrænzvɜːs/

معنی: عرضی، متقاطع
معانی دیگر: از عرض، در عرض، از پهنا، پهنایی، ورین، تراگشتی، همبر، مورب، خط قاطع، عضله مستعرضه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: transversely (adv.)
(1) تعریف: set or directed across; crosswise.
متضاد: longitudinal
مشابه: cross, thwart, traverse

(2) تعریف: of an auto engine, mounted with the crankshaft sideways.

جمله های نمونه

1. A transverse bar joins the two posts.
[ترجمه گوگل]یک نوار عرضی به دو پست می پیوندد
[ترجمه ترگمان]یک میله عرضی به دو تیرک وصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Limb regions were isolated by four transverse cuts through the trunk, one above and one below each pair of limbs.
[ترجمه گوگل]نواحی اندام با چهار برش عرضی از طریق تنه، یکی در بالا و یکی زیر هر جفت اندام جدا شد
[ترجمه ترگمان]مناطق Limb توسط چهار برش عرضی از طریق تنه، یکی بالا و یکی زیر هر یک از اعضای بدن جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry specimens.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی و شکمی دارای برجستگی های عرضی متمایز هستند که در نمونه های خشک بیشتر قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]صفحات سمت شکمی و شکمی، ridges عرضی متمایزی در نمونه های خشک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Factors such as oblique and transverse cuts and cell overlap would affect the accuracy of this estimation.
[ترجمه گوگل]عواملی مانند بریدگی های مورب و عرضی و همپوشانی سلول ها بر دقت این تخمین تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]عواملی از قبیل قطع مورب و عرضی و همپوشانی سلول بر صحت این تخمین تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry or nearly dry specimens.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی و شکمی دارای برجستگی های عرضی متمایز هستند که در نمونه های خشک یا تقریباً خشک قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی و شکمی نسبت به نمونه های خشک و یا تقریبا خشک، صخره های عرضی متمایزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One of these is the transverse mode structure.
[ترجمه گوگل]یکی از اینها ساختار حالت عرضی است
[ترجمه ترگمان]یکی از اینها ساختار حالت عرضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rear Suspension - Two transverse torsion bars are located within a hollow tube and operated by trailing arms.
[ترجمه گوگل]تعلیق عقب - دو میله پیچشی عرضی در داخل یک لوله توخالی قرار گرفته اند و توسط بازوهای دنباله دار کار می کنند
[ترجمه ترگمان]عقب عقبی - دو میله عرضی عرضی در داخل یک لوله توخالی واقع شده است و با دست کشیدن به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This has plane wave solutions which are transverse waves travelling with velocity c, properties that electromagnetic waves also possess.
[ترجمه گوگل]این دارای محلول های موج مسطح است که امواج عرضی هستند که با سرعت c حرکت می کنند، خواصی که امواج الکترومغناطیسی نیز دارند
[ترجمه ترگمان]این دارای راه حل های موج سطحی است که امواج عرضی هستند که با سرعت c حرکت می کنند، خواصی که امواج الکترومغناطیسی نیز دارای آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The trouble was the transverse corridor just outside the room.
[ترجمه گوگل]مشکل راهروی عرضی بیرون اتاق بود
[ترجمه ترگمان]مشکل راهروی باریک عرضی درست بیرون اتاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Similarly, the transverse colon was recognised by its characteristic triangular folds and the sigmoid colon by its circular folds.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، کولون عرضی با چین های مثلثی مشخصه و کولون سیگموئید با چین های دایره ای آن تشخیص داده شد
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، the عرضی با چین های مثلثی شکل و colon sigmoid با چین های مدور آن به رسمیت شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sagittal and transverse scans of the gall bladder at its largest dimensions were obtained.
[ترجمه گوگل]اسکن ساژیتال و عرضی کیسه صفرا در بزرگترین ابعاد آن به دست آمد
[ترجمه ترگمان]اسکن عرضی و عرضی مثانه در بزرگ ترین ابعاد آن بدست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The thermodynamic constraints against their transverse diffusion across the bilayer are less that those of membrane proteins.
[ترجمه گوگل]محدودیت های ترمودینامیکی در برابر انتشار عرضی آنها در دو لایه کمتر از پروتئین های غشایی است
[ترجمه ترگمان]محدودیت های ترمودینامیکی بر ضد نفوذ transverse آن ها در عرض دو لایه کم تر از این است که آن پروتئین های غشا سلولی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were transverse seats for two in each corner, reducing the seating by four.
[ترجمه گوگل]صندلی های عرضی برای دو نفر در هر گوشه وجود داشت، که تعداد صندلی ها را چهار نفر کاهش می داد
[ترجمه ترگمان]برای دو نفر در هر گوشه، صندلی های عرضی وجود داشت که باعث می شد صندلی به چهار قسمت کاهش پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Six to eight diagonal transverse bands lie on the upper half of the body.
[ترجمه گوگل]شش تا هشت نوار عرضی مورب در نیمه بالایی بدن قرار دارد
[ترجمه ترگمان]شش تا هشت نوار لغزش مورب در نیمه بالایی بدن قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The main roof beams are given extra support by the smaller transverse beams.
[ترجمه گوگل]تیرهای سقف اصلی توسط تیرهای عرضی کوچکتر پشتیبانی می شوند
[ترجمه ترگمان]تیره ای سقف اصلی توسط تیره ای چوبی کوچک تر مورد حمایت بیشتری قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

متقاطع (صفت)
transverse, traverse, crisscross, crossover, intersecting, secant

تخصصی

[عمران و معماری] عرضی - جانبی - متقاطع - جنبی - اریب
[دندانپزشکی] عرضی، عمود بر محور طولی
[برق و الکترونیک] عرضی، افقی
[زمین شناسی] تراگذر
[نساجی] متقاطع - قاطع
[ریاضیات] عرضی، پیمودن، متقاطع
[پلیمر] عمود بر امتداد اصلی
[آب و خاک] عرضی، متقاطع

انگلیسی به انگلیسی

• something that is transverse, something which lies in an opposite direction, something which lies in a cross direction
situated across, crosswise
transverse is used to describe something that is in a direction or position at right angles to something else; a technical term.

پیشنهاد کاربران

در سطوح اناتومی به مقطع عرضی عمود بر طول بدن گویند

بپرس