transubstantiate

معنی: بجسم دیگری تبدیل کردن، قلب ماهیت کردن
معانی دیگر: از یک ماده تبدیل به ماده ی دیگر کردن، مستحیل کردن، ترا گهر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transubstantiates, transubstantiating, transubstantiated
• (1) تعریف: to convert (one substance) into another.
• مشابه: convert
• (2) تعریف: to convert (the substance but not the form of bread and wine) into the body and blood of Jesus Christ, as Roman Catholic doctrine teaches it is done in the Eucharist.

مترادف ها

ب جسم دیگری تبدیل کردن (فعل)
transubstantiate
قلب ماهیت کردن (فعل)
transubstantiate

انگلیسی به انگلیسی

• change, become something else

پیشنهاد کاربران

/ˌtr�n. səbˈst�n. ʃi. eɪt/ ترَن ساب ستَن شِی اِیت
🔹 معادل فارسی: تبدیل ماهیت دادن / تغییر جوهری / دگرگونی بنیادی / تبدیل نان و شراب به جسم و خون مسیح ( در الهیات )
( مذهبی – الهیات کاتولیک ) :
... [مشاهده متن کامل]

در آیین عشای ربانی کلیسای کاتولیک، transubstantiate به تبدیل ماهیت نان و شراب به جسم و خون واقعی مسیح اشاره دارد، در حالی که ظاهر فیزیکی آن ها تغییر نمی کند.
🔹 مثال های استعاری و ادبی:
The trauma she endured transubstantiated into wisdom. رنجی که تحمل کرد، به خرد تبدیل ماهیت یافت.
In the poem, grief transubstantiates into light. در شعر، اندوه به نور تبدیل می شود.
🔹 مترادف ها:
transform – transmute – metamorphose – transfigure – convert