transposed

/trænsˈpoʊzd//trænsˈpəʊzd/

معنی: ترانهاده، پس و پیش
معانی دیگر: ترانهاده، پس و پیش

جمله های نمونه

1. transposed matrix
ماتریس فرانهاده (ترانسپزه)

2. he inadvertently transposed the "e" and the "i" in "weird"
ندانسته "e" و "i" را در واژه ی "weird" پس و پیش نوشت.

3. The student inadvertently transposed the e and the i in "weird".
[ترجمه گوگل]دانش آموز به طور ناخواسته e و i را به "عجیب" منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]دانش آموز سهوا نام و کتاب را به صورت \"عجیب\" تبدیل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She transposed the song into a different key.
[ترجمه گوگل]او آهنگ را به یک کلید دیگر تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]اون آهنگ رو به یه کلید دیگه جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Two letters were accidentally transposed, and 'hand' got printed as 'hnad'.
[ترجمه گوگل]دو حرف به‌طور تصادفی جابه‌جا شدند و «دست» به‌عنوان «هناد» چاپ شد
[ترجمه ترگمان]دو نامه به طور تصادفی به جا مانده بودند و دستش به صورت hnad چاپ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pianist transposed the song into C.
[ترجمه گوگل]پیانیست این آهنگ را به C تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]نوازنده پیانو آهنگ را به سی تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had transposed the last two digits of her phone number.
[ترجمه گوگل]من دو رقم آخر شماره تلفن او را جابجا کرده بودم
[ترجمه ترگمان]من دو رقم آخر تلفنش رو جا گذاشته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lateral reversal a positive or negative image transposed from left to right as in a mirror reflection of the original.
[ترجمه گوگل]واژگونی جانبی یک تصویر مثبت یا منفی که از چپ به راست جابه‌جا می‌شود، مانند انعکاس آینه‌ای از تصویر اصلی
[ترجمه ترگمان]برگشت جانبی یک تصویر مثبت یا منفی از چپ به راست مانند بازتاب آینه ای اصلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He transposed their names on the list.
[ترجمه گوگل]او نام آنها را در فهرست جابجا کرد
[ترجمه ترگمان]اسامی آن ها را در لیست جا داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Transposed to learn to think from another reflection of this world to live!
[ترجمه گوگل]جابجا شده تا یاد بگیریم از بازتاب دیگری از این دنیا برای زندگی کردن فکر کنیم!
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که از انعکاس دیگری از این دنیا برای زیستن فکر کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He transposed the words in the sentence.
[ترجمه گوگل]کلمات را در جمله جابجا کرد
[ترجمه ترگمان]کلمات را در جمله جا به جا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These elements can be transposed to the Intranet, but do they represent a real advantage?
[ترجمه گوگل]این عناصر می توانند به اینترانت منتقل شوند، اما آیا آنها یک مزیت واقعی را نشان می دهند؟
[ترجمه ترگمان]این عناصر می توانند به شبکه داخلی منتقل شوند، اما آیا آن ها یک مزیت واقعی محسوب می شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. P: Yes, I transposed the figures on a deposIt'slip, but I corrected it before I left.
[ترجمه گوگل]P: بله، من ارقام را در یک برگه سپرده جابجا کردم، اما قبل از ترک آن را اصلاح کردم
[ترجمه ترگمان]پی: بله، ارقام را روی یک تکه کاغذ deposit گذاشتم، اما قبل از رفتن آن را تصحیح کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He transposed the numbers and mistakenly wrote 19 for 9
[ترجمه گوگل]او اعداد را جابجا کرد و به اشتباه 19 را برای 9 نوشت
[ترجمه ترگمان]او اعداد را به اشتباه گذاشت و به اشتباه ۱۹ تا ۹ نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترانهاده (صفت)
transposed

پس و پیش (صفت)
transposed

تخصصی

[ریاضیات] ترانهاده، جابجا شده، پس و پیش، مقلوب، جابجا شده، برگردان، منتقل کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس