transpose

/trænsˈpoʊz//trænsˈpəʊz/

معنی: قلب کردن، پس و پیش کردن، ترانهادن، مقدم وموخر کردن، بطرف دیگر معادله بردن
معانی دیگر: جابجا کردن، (ریاضی) معلوم و مجهول کردن، به طرف دیگر معادله بردن، فرا نهادن، (ریاضی) فرا نهاد، (موسیقی) تغییر پرده دادن، (مهجور) رجوع شود به: transform

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transposes, transposing, transposed
(1) تعریف: to exchange the position or order of (two things).
مشابه: reverse

- He accidentally transposes the "t" and the "h" when he types too fast.
[ترجمه گوگل] وقتی خیلی سریع تایپ می‌کند به‌طور تصادفی «t» و «h» را جابه‌جا می‌کند
[ترجمه ترگمان] او به طور تصادفی، \"t\" و \"h\" را زمانی که خیلی سریع عمل می کند، خنثی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move (an algebraic term) from one side of an equation to another, thus reversing its sign.

(3) تعریف: to reproduce (music) in a higher or lower key than that in which it was written.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: transposable (adj.), transposer (n.)
• : تعریف: to reproduce music in a key other than the one in which it was written.

جمله های نمونه

1. Genetic engineers transpose or exchange bits of hereditary material from one organism to the next.
[ترجمه گوگل]مهندسان ژنتیک تکه هایی از مواد ارثی را از یک موجود به موجود دیگر منتقل می کنند یا مبادله می کنند
[ترجمه ترگمان]مهندسین ژنتیک مواد ارثی را از یک ارگانیسم به یک ارگانیسم دیگر منتقل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many people inadvertently transpose digits of the ZIP code.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم به طور ناخواسته ارقام کد پستی را جابجا می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم ناخواسته ارقام کد پستی را اعلام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have for instance to transpose the freedom from fear into present circumstances and to help others to make the same journey.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ما باید آزادی از ترس را به شرایط فعلی منتقل کنیم و به دیگران کمک کنیم تا همین سفر را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ما باید از ترس در شرایط حاضر و کمک به دیگران برای رسیدن به همان سفر، آزادی را آماده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To see it only need one transpose the four protagonists as follows.
[ترجمه گوگل]برای دیدن آن فقط باید چهار قهرمان داستان را به صورت زیر جابجا کنید
[ترجمه ترگمان]برای این که تنها نیاز به یک مورد داشته باشد، چهار شخصیت به شرح زیر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sentence can't transpose.
[ترجمه گوگل]جمله نمی تواند جابجا شود
[ترجمه ترگمان]جمله ام را عوض نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But when you have to transpose by a third or more you have to go back to square one.
[ترجمه گوگل]اما وقتی باید یک سوم یا بیشتر را جابه‌جا کنید، باید به نقطه اول برگردید
[ترجمه ترگمان]اما وقتی باید تا یک سوم یا بیشتر به این موضوع پی ببری، باید به میدان شماره یک برگردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Transpose all these lines to other keys where range will allow.
[ترجمه گوگل]همه این خطوط را به کلیدهای دیگری که محدوده اجازه می دهد منتقل کنید
[ترجمه ترگمان]تمام این خطوط را به کلیدهای دیگر تقسیم کنید که در آن ها محدوده مجاز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Taking the transpose of both sides does not change the left - hand side of the equation.
[ترجمه گوگل]گرفتن جابجایی هر دو طرف، سمت چپ معادله را تغییر نمی دهد
[ترجمه ترگمان]گرفتن صدق هر دو طرف چپ معادله سمت چپ معادله را تغییر نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transpose: To change places with another letter, word, lie or illustration.
[ترجمه گوگل]Transpose: برای تغییر مکان با حرف، کلمه، دروغ یا تصویر دیگری
[ترجمه ترگمان]transpose: برای تغییر مکان با نامه دیگر، کلمه، دروغ یا تصویر سازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Q: Hey, can you write code to transpose a matrix in 0. 007 KB or less?
[ترجمه گوگل]س: سلام، آیا می توانید کدی بنویسید تا یک ماتریس را در 0 007 کیلوبایت یا کمتر جابجا کنید؟
[ترجمه ترگمان]سوال: هی، آیا می توان کد را نوشت تا یک ماتریس را در صفر تنظیم کند ۰۰۷ \/ یا کم تر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Can you transpose this fugue into G major?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این فوگ را به G ماژور منتقل کنید؟
[ترجمه ترگمان]- می توانیم این fugue را به صورت G بگذاریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can you transpose this fugue into g major?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این فوگ را به g major تبدیل کنید؟
[ترجمه ترگمان]- می توانیم این fugue را به عنوان مثال مورد نظر قرار دهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dyslexics often transpose letters in a word.
[ترجمه گوگل]نارساخوان ها اغلب حروف را در یک کلمه جابجا می کنند
[ترجمه ترگمان]Dyslexics معمولا کلمات را با یک کلمه عوض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now, transpose this analogy to the gasoline industry.
[ترجمه گوگل]حال، این قیاس را به صنعت بنزین منتقل کنید
[ترجمه ترگمان]اکنون، این قیاس را به صنعت بنزین جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قلب کردن (فعل)
permute, transpose

پس و پیش کردن (فعل)
permute, transpose

ترانهادن (فعل)
transpose

مقدم و موخر کردن (فعل)
transpose

بطرف دیگر معادله بردن (فعل)
transpose

تخصصی

[کامپیوتر] ترانهادن
[برق و الکترونیک] ترانهاده، وارون
[ریاضیات] ترانهاده

انگلیسی به انگلیسی

• rearrange, reorder, interchange, relocate
if you transpose something to a different place or position, you move it to that place or position; a formal word.
to transpose something also means to alter it to a different form, while keeping its essential features; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تغییر دادن ترتیب یا موقعیت دو یا چند چیز. همچنین می تواند به معنای تبدیل کردن چیزی به یک شکل یا زمینه متفاوت باشد.
تغییر ترتیب یا ترتیب دهی مجدد عناصر برای دستیابی به دیدگاه یا نتیجه ای متفاوت
در ریاضیات، ترانهاده کردن می تواند به معنای تغییر آرایش عناصر در یک ماتریس باشد. در موسیقی، شامل تغییر کلید یک قطعه است. در زمینه های عمومی، به معنای تغییر آرایش برای مناسب سازی برای یک هدف جدید یا درک جدید است.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف: Rearrange, switch, convert.
متضاد: Maintain, keep, hold.
مثال؛
The musician transposed the piece from C major to G major.
In the puzzle, you need to transpose the letters to form a word.
She transposed the meeting times to accommodate everyone's schedule.

قاطی کردن حقایق/مطالب/وقایع
ترجمه کردن، برگردان کردن
جای دو چیز را با هم عوض کردن
تغییر مبنا دادن
( مجازاً ) ریشه های پدیده ای را به زمینه ای خاص نسبت دادن، گردن دیگری انداختن، به دیگری نسبت دادن، فرافکنی
to transpose the despair to the field of architecture
ریشه ناامیدی ها را به حیطه ی معماری نسبت دادن
تراجاییدن.
تراجایی کردن.
تراجایش کردن.
تراجایه کردن.
transpose ( ریاضی )
واژه مصوب: ترانهاد
تعریف: ← ماتریس ترانهاده
انتقال ، قرار دادن، جای دادن
در آمار به معنی :جای سطر و ستون را عوض کردن

بپرس